امروزه متاسفانه علوم تجربی که میخواهد همه هستي و طبيعت را از دريچه تنگ علل مادي، مشاهده کند، بسیاری از امور را به خرافه، شانس، اتفاق و تصادف وا مينهد، درحالی که سخن گفتن از تأثير خداوند در حوادث عالم را افسانه ميپندارد‼
نگرش موحدانه به جهان، مجموعه عالم خلقت را تصادفی، ناموزون و مخالف حق معرفي نميكند؛ در كتاب آسماني، كلمهاى خلاف واقعیت وجود نداشته و همه چیز سنجيده و هماهنگ با حکمت، عقل، علم و به دور از شانس، توهم و خرافات معرفی میشود.
تبیین و نقد عالمانه امور موهوم، مثل تصادف و شانس را میتوان با یک پرسش آغاز کرد:
سؤال: اعتقاد به بخت و تصادف، امری موهوم و خرافی یا عقلی و علمی است؟
شبهه: برخی فیزیکدانان معتقدند اقبال و تصادف یک قانون علمی است، مثلا عالم بر اساس فرضیه «بیگ بنگ» به طور تصادفی به وجود آمده است.
جواب اجمالی
«شانس، تصادف، بخت، اتّفاق» و... مفاهیمی خرافی و غیر علمی بوده و تحقق آنها در عالم هستي محال است. «شانس» موضوعی میانرشتهای است که در فلسفه، کلام، روانشناسی اجتماعی، فیزیک و... مورد بررسی قرار میگیرد. اگر شانس به «تحقق بدون علت پدیدهها» تعریف شود، بیشک تحقق آن در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل علمی مردود است؛ زیرا هر پديدهاي، قطعاً علّتي دارد و بر اساس آموزههای قرآنی نیز در عالم هیچ حادثهای؛ به طور اتفاقی و به اصطلاح «شانسی» رخ نمیدهد، بلکه همه چیزسنجیده و هماهنگ با حکمت، عقل و علم است. قرآن کریم با نفی همه توهمات و خرافات میگوید: «... و خلق کل شیء فقدره تقدیرا؛ ... و (خداوند) و همه چيز را آفريده و هر يك را (در وجود و آثار و بقا و روابط فيما بين) به تناسب حال او اندازه گيرى كرده است» (فرقان/2).
«اصل علّيت» به عنوان يك قانون بدیهی، فطرى و علمی مورد استناد همه علوم است، اما در سال 1927 میلادی گروهی از فیزیکدانان، به مخالفت با این اصل پرداخته و با تکیه بر فیزیک کوانتم که ظاهرا منکر اصل علیت است، «مکتب کپنهاکی» را شکل داده و یکی از اصول آن را «عدم قطعیت» معرفی کردند. برخی دیگر از فیزیکدانان فیلسوف مشرب، مثل آلبرت انیشتین، با این مکتب مخالفت کرده و به اصل علیت قائل شده و گفتند در حقیقت «عدم قطعیت»، به معنای «عدم علیت» نیست، بلکه عدم قطعیّت، به معنای محدودیّت فهم و امکانات ما است.
«خرافه» واژهای همسو با شانس و به معنای امر فاسد و اعتقاد غیراستدلالی، غیر علمی و اثبات نشده است که سابقه آن به صدر اسلام و حتی به فرهنگ عرب پیش از اسلام میرسد. علامه طباطبایی (رحمه الله) معتقدند باورهای خرافی مدرن، عبارتند از:
1- اساس علم، تنها حس و تجربه است؛
2- بنای تمدن بر «کمال اجتماع» است و در این تکامل، ارزشهای الهی نقشی ندارد؛
3- کسب نام نیک و فداکاری برای مردم؛ حتی به هدف شهرتطلبی و ریا ارزشمند است.
رواج خرافات در جوامع انسانی که معلول جهل و عواطف ناسالم درونی است؛ پیامدهای جبرانناپذیری دارد، مثل عدم اعتقاد به خالق جهان، انکار ربوبیت خداوند، سست شدن پایه های علوم تجربی، اعتقاد به شکاکیت و سوفیسم، زندگی غیر عاقلانه.
جواب تفصیلی
بررسی موضوع شانس و خرافه دارای ضرورتهای متعدد است که عبارتند از:
1. پاسخ به شبهه خالق نداشتن عالم و تصادفی بودن خلقت؛
2. تبیین ربوبیت حقتعالی؛
3. جلوگیری از ترویج فرضیههای خرافی در لباس علم؛
4. تبیین عقلی و علمی مساله شانس و تصادف از منظر فلسفه، روانشناسی، اخلاق، معرفتشناسی و فیزیک؛
5. به دست آوردن نتایج تربیتی و معرفتی، مثل تلاش کردن، مسؤلیتپذیری، تعهد اخلاقی و ... .
اکنون با روشن شدن ضرورت و اهمیت موضوع، مناسب است به معرفی اجمالی واژگان کلیدی موضوع مورد بحث، اقدام شود:
شانس، تصادف، اقبال، بخت و... واژههایی هستند که سابقهای طولانی دارند و در جوامع مدرن نیز کاربردهای فراوانی پیدا کردهاند. از یک گفتگوی ساده روزمره تا یک سخنرانی رسمی، از یک حدس اولیه تا یک نظریه منسجم علمی و بالاخره از یک حوزه انتزاعی (ریاضیات) تا حوزههای مختلف علوم، همه از این واژهها استفاده کرده و مفهومی را منتقل میکنند، اما این واژهها علیرغم کاربرد فراوان و بداهت عامیانهای که دارند؛ یکی از پیچیدهترین و مجهولترین کلمات دنیا هستند. با توجه به ابعاد گوناگون مسئله شانس، تصادف، اتفاق و... در افکار و رفتار دانشمندان و مردم معمولی، این موضوع از یک سو کلامی_فلسفی و از سوی دیگر فرهنگی، روانشناختی، روانشناختی اجتماعی، رفتاری، اخلاقی، معرفتشناختی و فیزیکی است و در نوشتار حاضر از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار میگیرد:
1- مفهومشناسی علم و شانس؛
2-شانس و دلایل عقلی؛
3- شانس و دلایل نقلی؛
4- شانس و علوم تجربی؛
5- شانس و خرافه؛ شامل: تعریف خرافه، اسلام و خرافه، مصادیق خرافه در عصر جدید؛
6- دلیلهای اعتقاد به شانس و تصادف؛ 7-پیامدهای باور به شانس.
1. مفهوم شناسی علم و شانس
1.1. علم؛ در معنای کلی (knowledge) نوعی معرفت، دانایی یا شناخت است که از طریق تجربه، استدلال، تحلیل و ... به دست میآید و دانایی حاصل از فهم نظاممند است. برخی، علم را با علم تجربی و علم طبیعی معادل میدانند که قابل نقد است؛ زیرا این تعریف، علم در مفهوم خاص (science) را نشان میدهد که تنها بخشی از دانستنیها و آگاهیهای نوع بشر است که به روشهای تجربی قابل اثبات و تایید باشد.1
1.2. شانس (luck/chance)؛ موضوعی میان رشتهای است که در حوزههای مختلف، مورد بحث قرار میگیرد. به طور کلی، شانس، مترادف با امر «غیر قابل پیش بینی»، «رفتاری غیرقابل انتظار»، «غیر قابل کنترل»، عدم قطعیت، تصادف، بخت، اقبال، قضا و قدر به کار میرود.2
2. شانس و دلایل عقلی
فلاسفه و اندیشمندان معتقدند «شانس» و مترادفات آن، مثل «تصادف»، «بخت»، «اتّفاق» و... مفاهیمی خرافی وغیر علمی بوده و تحقق آنها در عالم هستي محال است؛ زیرا هر پديدهاي، قطعاً علّتي دارد. مسئله «عليّت» يكي از اصول علمی و ضروريّات عقل به شمار میرود كه وحي نيز آن را تأييد كرده است. برخی افراد چون به مبدأ آفرينش اعتقادی نداشته و با تكيه بر انديشه بشري به تدبير امور خويش ميپردازند؛ در نتیجه هنگام ناتوانی و شکست به شانس، بخت و تصادفْ رو آورده و خلأ ناشي از بياعتقادي به مبدأ را با خرافات و موهومات پر ميكنند؛ گاهی نیز انسان جهل خود به علل حوادث را شانس و بخت مینامد؛ در واقع اين نگاهِ معيوب به علم است كه صُنع خدا را در عالم نميبيند و همه چيز را به شانس و اتفاق وانهاده، همه هستي و حوادث آن را از دريچه تنگ علل و اسباب مادي، تحليل میكند. اگر بشر اندكى واقعبين باشد، همه حوادث را نشانهی علم، قدرت و حکمت بیپایان خداوند میداند؛ پس اگر شانس به تحقق پدیدهای بدون علت تعریف شود، بیشک در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل علمی، عقلی و قطعی مردود است.3
3. شانس و دلایل نقلی
موضوع شانس از جمله مباحثی است که در قرآن و روایات به طور صریح از آن نامی برده نشده است، ولی معمولا میتوان ردّ پای بحث شانس را ضمن تفسیر آیات و روایاتی بررسی کرد که در مورد اندازه، تقدیر، هدایت موجودات، هدفمندی جهان، طِیَره و ... سخن گفتهاند؛ در نگرش قرآنی و موحدانه به جهان، در مجموعه عالم خلقت چيزى تصادفی، ناموزون و مخالف حق يافت نمىشود و همه چیز سنجيده و هماهنگ با حکمت، عقل و علم و به دور از توهم و خرافات است؛ از اینرو قرآن قاعدهای کلی ارائه میدهد و میفرماید:
«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا»
آنچه از نیکیها به تو میرسد، از طرف خدا است و آنچه از بدی به تو میرسد، از سوی خود تو است... .
3.1. آیات
مهمترین آیاتی که به طور غیر مستقیم شانس و تصادف را رد میکند، عبارتند از:
«الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا» (فرقان/2)؛
خداوندی که حکومت آسمانها و زمین از آن او است و فرزندی برای خود انتخاب نکرد و همتایی در حکومت و مالکیّت ندارد و همه چیز را آفرید و به دقّت اندازهگیری نمود.
«... وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا» (جن/27، 28)؛
... و همه چیز را شماره و ضبط کرده است.
«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21)؛
و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانههایش نزد ما است و آن را جز به اندازه معین نازل نمیکنیم.
« قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه/50)؛
موسی (علیهالسلام) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، لوازم (ضروریات) آفرینش او را داده؛ سپس او را هدایت کرده است».
3.2. روایات
مفسران ضمن تفسیر آیات مربوط به تقدیر و اندازه موجودات، احادیثی را بیان میکنند که نشان میدهد شانس و تصادف مردود است. اکنون نمونههایی از روایات آورده میشود:
... علي بن إبراهيم، في قوله: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» قال(علیهالسلام):
الخزانة: الماء الذي ينزل من السماء فينبت لكل ضرب من الحيوان ما قدر الله له من الغذاء.4
... امام باقر(علیهالسلام) در تفسیر آیه « وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21)
میفرماید: خزانه آبی است که از آسمان نازل میشود؛ پس برای هر نوع حیوان، غذایی میروید که خداوند برای او مقدر کرده است.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ان الله عز و جل قدّر المقادير و دبّر التدبير قبل ان يخلق آدم بالفي عام.5
رسول خداوند صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند عزو جل هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کند اندازهها را معین نمود و امور را تدبیر کرد.
في أصول الكافي... عن علي بن إبراهيم الهاشمي قال: سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر (عليهالسلام) يقول: لا يكون شيء الا ما شاء الله و أراد و قدّر و قضى، قلت: ما معنى شاء؟ قال: ابتدأ الفعل، قلت: ما معنى قدر؟ قال: تقدير الشيء من طوله و عرضه، قلت: ما معنى قضى؟ قال: إذا قضى أمضاه فذلك الذي لا مرد له.6
در اصول کافی، به نقل از امام موسی کاظم(علیهالسلام) آمده است که امام (علیهالسلام) میفرماید: چیزی به وجود نمیآید؛ مگر اینکه خداوند بخواهد و اراده کند و معین کند و حکم کند؛ گفتم: معنای «بخواهد» (شاء) چیست؟ امام (علیهالسلام) فرمود: خداوند فعل را آغاز کرد، گفتم: معنی «قدر» چیست؟ امام (علیهالسلام) فرمود: اندازه گرفتن شی از طول و عرض آن. عرض کردم: معنای «قضی» چیست؟ امام(علیهالسلام) فرمود: زمانی که خداوند حکم حتمی داد؛ آن را تایید میکند و این حکمی است که قابل برگشت نیست.
في تفسير على بن ابراهيم و قوله: « انا كل شئ خلقناه بقدر» قال: له وقت و أجل و مدة.7
در تفسیر علی بن ابراهیم از امیرالمومنین(علیهالسلام) نقل شده که امام(علیهالسلام) در تفسیر آیه «انا كل شئ خلقناه بقدر» (قمر/49) فرمود: برای هر چیزی وقت و مدت معین و زمانی است.
4. شانس و علوم تجربی
كشف روابط علّى و معلولى بين پديدهها، محور اصلی همه تلاشهاى علمى را تشكيل مىدهد و اصل علّيت به عنوان يك قانون كلّى و علمی مورد استناد همه علوم است؛ یعنی كلّيت و قطعيّت هر قانون علمى، مرهون قانون عقلى و فلسفىِ علّیت است و بدون آن نمىتوان هيچ قانون كلّى و قطعى را در هيچ علمى به اثبات رسانيد و اين، مهمترين نياز علوم به فلسفه است، ولی برخی فیزیکدانان، به ویژه در حوزه «فیزیک کوانتوم»، قانون علیت را طرد کرده و به مقابله با فلاسفه پرداخته¬اند. اصل علیت یک ضرورت عقلی است؛ زیرا هر پدیده¬ای، هم در حدوث و هم در بقا به علت، نیازمند است؛ بنابراین عقل، پیش از حس، علیت را مییابد و دادههای حسی را بر اساس آن تبیین میکند، اما گروهی از فیزیکدانان، متأثر از نتایج برخی آزمایشهای تجربی در حوزه میکروفیزیک و کوانتوم، به مخالفت با این اصل پرداخته تا جایی که مکتبی را با عنوان «مکتب کپنهاکی» شکل دادند که یکی از اصول آن «عدم قطعیت» است؛ البته دیری نپایید که برخی دیگر از فیزیکدانان فیلسوف مشرب، مثل آلبرت انیشتین، با آنها مخالفت کرده، مکتب ضد کپنهاکی را شکل داده و اصل علیت را تایید کردند.
- بررسی اصل عدم قطعیّت و نفی علّیّت (مساله تصادف)
ورنر هایزنبرگ (قرن 20م)، در حیطه مکانیک کوانتوم، اصلی به نام «اصل عدم قطعیّت» را مطرح نموده است. او میگوید: هر گاه بخواهیم وضعیّت (موقعیّت مکانی) یک ذرّه را همراه با سرعت آن اندازه بگیریم، نمیتوان هر دو کمّیّت را به دقّت اندازه گرفت. این «عدم قطعیت» به معنای «عدم علیت» است.
سخن هایزنبرگ مورد سوء استفاده¬های زیادی قرار گرفته و نقدهای علمی متعددی را در پی داشته است؛ برخی از این نقدها، به شرح زیر است:
عدم قطعیت به معنای عدم علیت نیست.
علّت عدم قطعیّت، محدودیّت فهم ما است. عدم قطعیّت، امری عدمی است؛ پس علّت آن نیز باید امر عدمی باشد؛ یعنی "محدودیّت فهم ما" که امر عدمی است.
هایزنبرگ گفته است: «امکانات و دانش فعلی ما چه در بعد نظری و چه در بعد آزمایشگاهی، به کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک قادر نیست»؛ این گفتار، تایید نقد قبلی ما است.
اگر امروز ما به انجام کاری قادر نیستیم؛ دلیل نمیشود که درآینده نیز نتوانیم؛ مگر گذشتگان قادر بودند به کشفهای امروز بشر دست یابند؟
اینکه ما به کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک قادر نیستیم؛ آیا منطقاً دلیل بر این است که ذات جهان، کشفناپذیر است؟! عجز ما به ذات ذرّات چه ربطی دارد؟
آیا عدم قدرت ما برای کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک، منطقاً دلیل بر این است که هیچ موجود دیگری نیز به این کار قادر نیست؟
بحث علیّت، موضوعی صد در صد عقلی، فلسفی و غیر تجربی است؛ پس به علم فیزیک ربطی ندارد.8
5. شانس و خرافه
خرافه یکی از مفاهیمی است که با مساله شانس پیوندی عمیق دارد و در چند محور بررسی میشود:
5.1. تعریف خرافه
واژهی خرافه عربی و از نظر لغوی به معنای امر فاسد9 و دارای دو اصطلاح عام و خاص است. در اصطلاح عام به اعتقاد غیرمنطقی، غیراستدلالی، غیر علمی و اثبات نشده خرافه گفته میشود؛ به تعبیردیگر اعتقاد به اموری که به حقانیت یا خیر و شر بودن آنها علم نداریم را میتوان جزء خرافات عام شمرد.10 در نگاه خواص، خرافات غالبا ساخته باور عوام است؛ یعنی به طور معمول، مردم عامی موجب گسترش و رواج خرافات میشوند، هرچند این اخبار موهوم را همواره نویسندگان و فرهیختگان در کتابهای خود نگاشته و به نسلهای آینده انتقال دادهاند. معمولاً خرافات، ریشه در گرایشهای درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته و به مرور به خرافه تبدیل شدهاند. برخی فیلسوفان معتقدند، هیچ تعریف مشخص و همه پسندی درباره خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای «امرموهوم در ذهن مردم» است، بسیار نامشخص و گنگ به نظر میرسد؛ بنابراین با بیان مصادیق خرافه، مثل باورهای بدون دلیل، حسگرایی محض، شهرتطلبی، مادیگرایی، جامعهپرستی، لذتگرایی و ... میتوان تصویر روشنتری از این مساله ارائه کرد. در نوشتار حاضر این بحث در قسمت «مصادیق خرافه در عصر جدید» بیان خواهد شد.
5.2. اسلام و خرافه
بررسی تلاشهای منفرد و پراکنده برخی نخبگان در تاریخ اجتماعی اسلام، در جهت رد و نقد خرافات نشان میدهد که خلاف تصورِ معمول، این نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمی ـ تجربی به مفهوم غربیِ آن یا در اثر بیداریِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربی آغاز نشده است. سابقه نگرش انتقادی به خرافه از صدر اسلام وجود داشته و حتی به فرهنگ عرب پیش از اسلام میرسد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای کسوفی که به هنگام مرگ پسرایشان (ابراهیم) رخ داد و مردم آن را به این مرگ نسبت داده بودند؛ مردودیت این ارتباط خرافی را اعلام کرد.11
عمر، خلیفه دوم، نیز وقتی شنید برخی از مسلمانان کنار «شجره رضوان» (درختی که در جریان غزوه حدیبیه، بیعت رضوان میان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان در زیر آن انجام گرفت) نماز میگزارند، به قطع آن درخت دستور داد.12
علی (علیهالسلام) نیز وقتی عازم جنگ نهروان بود، در واکنش به سخن منجمی که ساعت را برای جنگ نامساعد تشخیص داده بود، اعلام کرد که پیشگویی با آموزههای قرآنی ناسازگار است و مسلمانان را از اینگونه اقدامات نهی کرد.13
قرآن كريم، فال بد زدن (تطيّر) را از امتهاى گذشته نقل و آن را ردّ كرده است: «قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أ إن ذکّرتم بل أنتم قوم مسرفون» (مشرکان) گفتند ما شما را بد قدم و نحس مىدانيم. اگر از گفته خود دست برنداريد؛ قطعا سنگسارتان مىكنيم و از ناحيه ما عذابى دردناك به شما خواهد رسيد. (رسولان) گفتند نحوست با خود شما است كه وقتى تذكرتان مىدهند حق را نمىپذيريد، بلكه شما مردم مسرف و متجاوزيد. (یس/ 19 و 18)
مفسران آیات فوق را چنین تفسیر کردهاند: برخی امتها به پيامبر خود گفتند ما تو را شوم دانسته؛ به تو فال بد مىزنيم و به همين جهت به تو ايمان نمىآوريم. آن پيامبر در پاسخشان گفت؛ تطير، حق را ناحق و باطل را حق نمىكند و كارها به دست خداى سبحان است، نه به دست فال؛ زیرا فال، مالك خودش نيست تا چه رسد به اينكه مالك غير خودش باشد و اختيار خير، شر، سعادت و شقاوت ديگران را در دست داشته باشد؛ در واقع پیامبران گفتند آن چيزى كه شر را به سوى شما مىكشاند؛ با خود شما است نه با ما.14
حقتعالی در آیه دیگر فرموده: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» آن طائر و آيندهاى كه خداوند، لازم لا ينفك آدمى كرده؛ عمل او است. الزام كردن(الزمناه)؛ یعنی خداوند چنين مقرر فرموده است كه هر عملى به عاملش قائم بوده و خير و شر آن، به خود عمل کننده برگردد و او را رها نکند.15
به طور کلی بشر همواره گرفتار اين گونه آرای خرافى بوده و تا امروز نيز هست و خلاف گمان بعضى، خرافهپرستى از خصائص شرقىها نيست، بلكه در غربىها هم وجود دارد؛ اگر نگوئيم غربىها از شرقىها بر اعتقاد به خرافات حريصتر هستند.16
5.3. مصادیق خرافه در عصر جدید
برخی معتقدند در دوران معاصر که رویکردهای علمی و تجربی در سراسر جهان گسترش یافته و میزان مراجعه انسان به ماورای طبیعت کمتر شده است؛ باورها و رفتارهای خرافی نیز رو به کاستی نهادهاند، اما باید گفت واقعیت این است که باورهای مندرج تحت عنوان خرافات، پیوسته در قالبها و بسترهای تازهای، بازتولید و حتی ابداع میشوند.17
مهم¬ترین نمونههای خرافات، به ویژه در عصر حاضر، موارد زیر است که معمولا فارغ از ارزشهای الهی در نظر گرفته شده اند:
امروزه بیشتر متمدّنان و دانشمندان طبيعى مىگويند اساس علم تنها بر حس و تجربه نهاده شده و مسائل غير حسی، خرافه است.
اعتقاد به اینکه بنای تمدن بر «کمال اجتماع» است؛ حتی افراد، برای تکامل اجتماع تربیت میشوند و در این تکامل، ارزش های الهی، نقشی ندارد؛ خرافهای آشکار است.
ارزشمند بودن کسب نام نیک، سربازى و فداكارى برای مردم؛ حتی به هدف شهرتطلبی و ریا يك خرافه واضح است.
اگر رعایت و قبول قانون فقط برای سود مادی و کمال اجتماع باشد؛ نوعی خرافه است؛ زیرا اصالت نه با اجتماع و نه با فرد است، بلکه ارزشهای دینیِ متکیِ بر عقل و نقل، تعیین کننده اصالت هستند.18
به طور کلی بخشی از باورها و رفتارهای تثبیت شده در شیوه دینورزیِ عامیانه مردم که نه ریشه در آموزههای دست اول و اصیل دینی دارد و نه علما و نخبگان دینی آن را قبول دارند؛ خرافه محسوب میشوند.19
6. دلیلهای اعتقاد به شانس و تصادف
باور به شانس، اقبال و ... دلایل مختلفی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
6.1. دست نیافتن به علت:
با توجه به اینکه هر معلولی علت دارد، وقتی اتفاقی می افتد علت آن نزد ما از دو حال خارج نیست: علت را درک می کنیم یا علت را نمییابیم؛ در حالت دوم، علت موفقیت یا شکست خود را «شانس» مینامیم! در واقع اگر ما علت مسالهای را نتوانیم درک کنیم؛ به این معنا نیست که آن مساله بدون علت و شانسی رخ داده باشد.
6.2. تکیه برعواطف درونى: یکی از دلایل اعتقاد به خرافات، عواطف درونى و باطنى انسان، به ویژه احساس خوف و رجا است. این عواطف همواره خيال آدمی را تحريك مىكند که تاثير پارهاى خرافات را بپذيرد؛ چون قوه خيال در ذهن انسان صورتهايى هولانگيز يا اميدوار كننده ترسيم میكند و حس خوف و رجا هم آن صورتها را حفظ میكند و نمیگذارد از خزانه نفس، غائب شود. این خوف و رجا خود را به صورت شانس خوب و بد نشان میدهد.20
7. پیامدهای باور به شانس
اگر خرافه، شانس و تصادف در جوامع انسانی رواج پیدا کند؛ می¬تواند پیامدهای جبران¬ناپدیر فردی و اجتماعی به بار بیاورد که به برخی از آنها اشاره میشود:
7.1. عدم اعتقاد به خالق جهان: معتقدان به شانس و اقبال، در واقع دانسته یا ندانسته نگرش باطنی و باور قلبی اعتقادی خود نسبت به وجود خدا را نشان میدهند؛ زیرا پذیرش شانس، اقبال و بخت ...، در حقیقت قبول نوعی تصادف در نظام هستی است و چنین نگرشی در نهایت می¬تواند به انکار خالقیت خداوند منجرشود.
7.2. انکار ربوبیت خداوند: باور به شانش و اتفاق، می¬تواند نقش «ربوبیت» خداوند را کم¬رنگ کند؛ یعنی خداوند مخلوقات را پس از آفرینش به حال خود رها کرده است و امور عالم بر اساس شانس اداره می¬شود.
7.3. سست شدن پایه های علوم تجربی با ردّ قانون علیت: قانون علیت از بدیهیات اولیه است، به گونهای که اگر این قانون انکار یا متزلزل شود، دانش بشری بهطور کلی بیمعنا خواهد شد؛ زیرا اساس علم بر قانون علیت نهاده شده است؛ یعنی مهمترین عاملی که بشر را به سوی اندیشه و تفکر دعوت میکند، این است که هر حادثهای علتی دارد. بشر همیشه به دنبال یافتن پاسخ به نحوه تحقق اشیا و ویژگیهای آن است؛ بنابراین، قانون علیت، لایه زیرین اندیشه بشری است. این اندیشه به انسان اختصاص ندارد، بلکه در هر موجود ذی شعوری میتوان درجاتی از آن را یافت، حتی حیوانات، دیوانگان و آنان که آفت شعوری دارند؛ همین راه را میپیمایند؛ یعنی برای تفهیم و تفهّم با دیگران سخن میگویند، برای انجام مقاصدشان حرکاتی میکنند. از سوی دیگر همه علوم، مثل فیزیک، شیمی و ... مجموعه¬ای از قوانین قطعی هستند و در نتیجه با توجه به مساله شانس نمیتوانیم چیزی به عنوان علم داشته باشیم.21
7.4. اعتقاد به شکاکیت و سوفیسم: شکگرایی یا شکاکیت (Skepticism) یکی از نظرات زیر مجموعه خردگرایی و معرفتشناسی است. شکاکیت به این معنا است که آیا اساساً جهان خارج، وجود دارد؟! از مشخصات مهم شکگرایی میتوان به عدم قطعیت و بیثباتی اندیشه، به چالش کشیدن پیشفرضها و حتی انکار بدیهیات اشاره کرد. از منظر معرفتشناسی، توجیه (justification) معرفت نباید بر تصادف یا شانس متکی و مبتنی باشند. چگونه از منظر معرفتشناسی، ارزیابیهای قطعی معرفتی میتوانند با اصل شانس همزیستی داشته باشد؟! غالباً گفته میشود؛ مبنای استدلالهای شکاکانه، حضور شانس در توصیفات روزمره ما از علم و معرفت است.
از نگاه بعضی افراد، چالشهای شکاکانه جدی نیستند و شکاکیت اصولاً خلاف طبیعت عقلانی و فطری آدمی در جریان است و اگر ذهن در وضعیت عادی و طبیعی باشد هرگز به دام مدعای شکاکانه گرفتار نمیآید.22
7.5. زندگی غیر عاقلانه و غیر عالمانه: بیتردید، هر رخدادی، حکمتی دارد. از نظر علمی هیچ چیز، تصادفی نیست و هیچ حادثهای بدون تقدیر حکمتآمیز خداوند به وقوع نمیپیوندد، ولی در بینش شانسگرایان، توان ارزیابی و سنجش عوامل واقعی شکستها و پیروزیها از انسان گرفته میشود و شخص شانسگرا به جای شناختن عوامل واقعی شکستها و پیروزیها، به یک عامل موهوم و ناشناخته به نام شانس و تصادف گرایش پیدا میکند و این باور غلط، زندگی را از قلمرو حرکت و سنجش عاقلانه و عالمانه دور میسازد.
7.6. مسولیت ناپذیری و عدم تلاش: دانشمندان معتقدند باور به شانس، یک توجیه جاهلانه برای گریز از قانون-مندیهای هستی است؛ یک دلیل تراشی غیر علمی، غیر دینی و غیر فلسفی برای شکستها و رخدادهای زندگی است؛ یک بهانه برای به حساب نیاوردن تنبلی¬ها، ناهنجاری¬ها، تباهکاری¬ها از یک سو و از سوی دیگر، نادیده انگاشتن تقدیرات الهی است. شکستها هرگاه درست سنجیده و انگیزه¬یابی شوند، پل پیروزی میگردند و پیروزیها، اگر صحیح ریشهیابی گردند، گسترش و استمرار مییابند و شکست¬ها و موفقیت¬ها، درس آموز میشوند؛ اما اگر این دو به شانس منسوب گردند، با این فرافکنی، نقش عوامل واقعی انکار میشود. در بینش شانس¬گرا، همه تباهکاران و کم¬کاران، تبرئه میشوند و گناه به گردن «بخت پریشان» می¬افتد. اساسا هیچ اتفاقی در عالم بدون علت، ممکن نیست و از لحاظ علمی_فلسفی امکان ندارد چیزی بر حسب تصادف و بدون دلیل رخ دهد.23
باور به شانس میتواند مسئولیتپذیری را تضعیف کرده و متعاقباً تعهد اخلاقی را از میان بردارد. شانس به هر حال بر قضاوت اخلاقی و پیامدهای تمام اعمال ما تأثیر میگذارد؛ زیرا بر اساس باور به شانس، فرقی هم نمیکند که فلان رویداد چگونه اتفاق افتاده است!!24
نتیجه:
آموزههای وحیانی قرآن، روایات و حتی قوانین علمی و عقلی، تحقق هیچ رخداد و حادثهای را، اتفاقی و بدون علت و به اصطلاح «شانسی» نمیدانند؛ زمانی یک حادثه رخ میدهد که اسباب آن فراهم شود. از سوى ديگر در نهاد انسان و حتی حیوانات اين فطرت و غريزه نهاده شده كه مقابل حوادث، بیاختیار از علل آن جستجو میكند و می خواهد علت هر پديدهاى را بفهمد؛ انسان درباره هيچ مطلب علمى و تصديق نظرى، داورى ننموده و آن را نمىپذيرد، مگر وقتى كه علت آن را فهميده باشد و با اتكای به آن علت، مطلب را ردّ یا قبول کند. انسان هرگز از این قانون تخطى نکرده و اگر هم به مواردى برخورد نماید كه در ظاهر، خلاف اين كليت باشد، باز با دقت نظر و باريك بينى پى مىبرد كه در آن مورد هم، علت وجود داشته؛ زیرا اعتماد و طمأنينه به علت، امرى بدیهی و فطرى است؛ در نتیجه اختلاف و تخلف نمىپذيرد و اعتقاد به تصادف، شانس، اقبال و ... از خرافیترین و غیرعلمیترین موضوعات محسوب میشود که متاسفانه امروزه به عنوان «مسایل علمی» مورد توجه برخی دانشمندان قرار گرفته است.
پینوشت:
- ر.ک: حافظ¬نیا، محمدرضا(1380) مقدمه¬ای بر روش تحقیق در علوم انسانی، ص30، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه¬ها.
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس» ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.
- ر.ک: مطهری، مرتضی(1357) بیست گفتار، ص83-80، تهران: صدرا و همان(1396) انسان و سرنوشت، ص55، تهران: صدرا.
- البحرانی، سید هاشم(1403ق) البرهان فى تفسير القرآن؛ ج3، ص336، بیروت: موسسة الرسالة؛ قمی، علی بن ابراهیم(1363) تفسیر القمی، ج1، ص375، قم: دارالکتاب.
- حویزی، عبد علی بن جمعه (1415ق) تفسير نور الثقلين، ج4، ص3 ، قم: اسماعیلیان.
- همان.
- همان، ج5، ص 186.
- ر.ک: تورانی، اعلی؛ سلطان احمدی، منیر(1392) مقاله«اصل عدم قطعیت در تفسیر فلسفی و الهیاتی »، آفاق حکمت، دوره 2، ش5؛ کیانخواه، لیلا(1386) مقاله«بررسی تعارض قانون علیت و اصل عدم قطعیت»، مجله مشکوةالنور، دوره11، ش36.
- صعیدی، عبدالفتاح؛ موسی، حسین یوسف(1410ق) الافصاح فی فقه اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر.
- ر.ک: طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوی،ج1، 641 -638 ، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- ابنسعد، محمد بن سعد(1410ق/1990م) الطبقات الکبرى، ج۱، ص۱۱۸، بیروت: دارالکتبالعلمية، منشورات محمد علي بيضون.
- همان، ج۲، ص۹۶،
- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه(1378) قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، خطبه ۷۹، ج۶، ص۲۱۳.
- طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان،ترجمه محمد باقر موسوی، ج19، ص126، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- همان، ج13 ؛ ص74.
- همان، ج1، 639-638.
- بنیاد دائرة المعارف اسلامی(1362) دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «خُرافات»، شماره۶۹۷۰، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی. گوستاو جاهودا (1393) روانشناسی خرافات، ترجمه محمدنقی براهنی، ج۱، ص۲52- ۲3۵ تهران: آسیم.
- ر.ک: طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوی ، ج1، 641 -638 ، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- بنیاد دائرة المعارف اسلامی(1362) دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «خُرافات»، شماره۶۹۷۰، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
- همان.
- رحمانی، محمدهادی(1399) مقاله« بررسی تعارض عدم قطعیت با اصل علیتـ»، دوفصلنامه علمی ـ تخصصی مطالعات تطبیقی کلام، سال دهم، ش 15.
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس»، ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.
- عرفان، حسن (1381) مقاله « موفقیت و شانس»، مجله حدیث زندگی، ش 4 .
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس»، ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.
نظرات