عاشورا تقابل عشق و نفرت
رشد عقلانیت ابزاری در عصر حاضر، باعث فروکاهش نگاه متعالی به شرایع دینی و تغییر ماهیت برخی آموزه های اسلامی گردیده است. تا آنجا که برخی تجدد گرایان با تکیه بر خرد خودبنیاد، تعظیم شعائر اسلامی و هرآنچه شیعه آن را «هویت» خود می شناسد زیر سوال می برند.
به عنوان مثال یکی از تجددگرایان در رفتارشناسی جامعه شیعی در پاسداشت قیام عاشورا مینویسد: «واقعه عاشورا نباید به ما نفرت افکنی را یاد بدهد، این را باید پاک کنیم ... این دینداری عوضی است» .
آری عاشورا صحنه نفرت پراکنی است! اما نسبت به چه کسانی؟ بدیهی است تولی و تبری در انسان، حبّ و بغض ایجاد میکند که عامل حرکت و رشد انسان به سوی سعادت است. واقعه عاشورا، عرصه تجلی کامل این دو جبهه و ستیز آنها با یکدیگر است؛ درس آمادگی برای پیکار و ایستادگی در مقابل دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا و همراهی با ایشان را میآموزد. عاشورا جبهه باطل را که مغضوب خداوند است به انسان میشناساند و مومنین با بیزاری جستن از این جبهه، به فیض تولّی جبهه حق نائل میشوند.
نوشتار حاضر تلاش کرده این شبهه را دقیق تر پاسخ دهد.
سؤال:آیا عاشورا و عزاداری در عاشورا موجب نفرت افکنی است؟ یکی از تجددگرایان در درسهایی از عاشورا برای زندگی امروز میگويد: « واقعه عاشورا نباید به ما نفرت افکنی را یاد بدهد، این را باید پاک کنیم ... این دینداری عوضی است»
پاسخ: برخی تجدد گرایان با ادعای نگاه عقلانی به عاشورا، شبهاتی نظیر شبهه مذکور را مطرح کرده و میگویند: « واقعه عاشورا نباید به ما نفرت افکنی را یاد بدهد، این که غیر خودت، همه را مغضوب خداوند بدانی، اشتباه است، این دینداری عوضی است. باید از عاشورا درس ایستادگی، عشق، مروت و شجاعت و اعمال فرا فقهی بگیریم.»
در پاسخ به این شبهه چند مطلب باید ذکر شود:
1. به طور کلی در عالم، از ابتدای خلقت حضرت آدم عليه السلام دو جبهه وجود دارد که دائما در ستیز با یکدیگرند. جبهه حق، خدا و دوستان او و جبهه باطل، شیطان و دوستان او. غیر از این دو جبهه، جبهه دیگری نیست. خروج از جبهه حق مساوی است با ورود در جبهه باطل. بر اساس مبانی دینی، شرط ورود به جبهه حق، دوستی خدا، پیامبر و ائمه اطهار عليهم السلام و دشمنی با مخالفان آنان است؛ چنانکه امام صادق عليه السلام فرمود:
«هَلِ الإیمَانُ إلَّا الحُبّ وَ البُغض؛1 آیا ایمان چیزی جز دوستی و دشمنی است؟» این دو ملازم با یگدیگرند؛ یعنی دوستی خداوند و اولیا او ملازم با دشمنی با مخالفان و منکران آنهاست. این معنا در روایات دیگر نیز تصریح شده است که به یک مورد آن اشاره میکنیم. امام باقر عليه السلام فرمود:
«اگر می خواهی بدانی که در راه خیر گام بر می داری، پس به قلبت بنگر! اگر دوستدار اولیای خداست و كينه گناهکاران در آن است، بدان که در تو خیري هست و خدا هم تو را دوست دارد؛ اما اگر در قلب تو کینه اهل طاعت خدا و محبّت گناهکاران وجود داشته باشد، در آن صورت در تو هیچ خیری نیست و خدا تو را دشمن میدارد و آدمی با کسی محشور می شود که او را دوست دارد».2
2. تولّی و تبرّی ضروری دین است. تولّی یعنی پیوند دوستی با دوستان خدا برقرار کردن و تبری یعنی بیزاری از دشمنان خدا. شرط مومن بودن مومن، کافر بودن هم هست. ایمان به خدا و کفر به طاغوت.3
انسان کامل پرچمدار جبهه حق است. انسان مومن که میخواهد در دنیا و آخرت با امام خویش همراه باشد، باید در کنار تولّی، تبرّی هم داشته باشد. خود ائمه عليهم السلام نیز همین گونه بودند. با دوستان خدا، دوست و با دشمنان خدا دشمن بودند.
یکی از روشنفکران متجدد در سخنان خود، با مغالطهای آشکار، عاشورا را معلّم نفرت افکنی دانسته و معتقد است این دینداری عوضی است. آری عاشورا نفرت افکنی است؛ اما ایشان نمیگوید که نفرت افکنی نسبت به چه؟ از چه؟ عاشورا دو جنبه دارد: یک جنبه آن نفرت افکنی است؛ نسبت به دشمنان خدا و جبهه باطل و اعلام بیزاری از آنها و آمادگی برای پیکار با آنهاست. جنبه دیگر عاشورا، عشق و محبت و مودت نسبت به دوستان خدا و جبهه حق و اعلام تولّی و آمادگی برای همراهی و یاری رساندن به آنهاست.
3. «حبّ» در انسان گرایش و «بغض» پرهیز ایجاد میکند که هر دو لازمه حیات و رشد است. بدون دشمن شناسی و دشمنی با دشمن، نمیتوان دوست شناس بود. نمیتوان حب خدا، ایمان و اسلام را داشت اما بغض شیطان، کفر و الحاد را نداشت.
واقعه عاشورا عرصه تجلی دوستان خدا و دشمنان او و ستیز آنها با یکدیگر است؛ نمونه کاملی از تولّی و تبّری؛ بنابراين در زیارت عاشورا نیز با صراحت کامل بر حب خدا و دوستان او و بغض شیطان و دوستان او تأکید شده است.
آیات قرآن نیز سراسر، دشمن شناسی و توصیه به برحذر بودن و ستیز با دشمن است، چنانکه میفرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»(فتح/29)
روشن است که بدون دشمن شناسی و بغض نسبت به او، انجام این گونه اوامر قرآن محقق نمیشود.
4. در دیگر سخنان تجددگرایان آمده است:
«از عاشورا باید درس ایستادگی، عشق، مروت و شجاعت و اعمال فرا فقهی بگیریم» - سؤال میکنیم که ایستادگی در مقابل چه چيزي و چه كسی؟ مقابل اسلام و مسلمین؟! مروّت نسبت به که، به دشمن؟! شجاعت در چه، در دوست داشتن دشمن؟! ... و تازه این همه چه ربطی به فاصله گرفتن از «فقه» دارد؟! همه یاران و اهل بیت امام حسین عليه السلام متعبد به شریعت بودند و اساسا راه ورود به حریم امن الهی از عمل به فقه و شریعت شروع میشود. حتی حضرت مسلم، فرستاده امام حسین عليه السلام ،در هنگام شهادت درس تعبد به فقه را به مردم میآموزد؛ آن هنگام که میگوید: من از کمکهای مردم هیچ مصرف شخصی نکرده و برای حاجات خود قرض گرفتهام و وصیت کرد تا زره ایشان را بفروشند و قرضش را ادا کنند.4
5.امام حسین عليه السلام و شیعیان او هر چه غیر خود را مغضوب نمیدانند؛ بلكه تنها جبهه باطل را مغضوب خداوند میشناسند و هر روز در نماز خود چندین بار از خدا میخواهند که آنان را در شمار مغضوبین قرار ندهد. «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّين».
نتیجه:
جبهه حق و باطل از ابتدای خلقت حضرت آدم عليه السلام وجود داشته است و اساسا انسان صاحب عقل و اختیار شده تا با اختیار و شعور خود، یک جبهه را برگزیند و شرط سعادت او انتخاب جبهه حق و بیزاری از جبهه باطل است. حق و باطل ضدّ یکدیگرند؛ بنابراين انسان نمیتواند هم حق باشد هم باطل و بدون تبرّی جستن از دشمنان خدا با دوستان او تولّی داشته باشد. تولی و تبری در انسان، حبّ و بغض ایجاد میکند که عامل حرکت و رشد انسان به سوی سعادت است. از آنجا که واقعه عاشورا، عرصه تجلی کامل این دو جبهه و ستیز آنها با یکدیگر است؛ درس آمادگی برای پیکار و ایستادگی در مقابل دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا و همراهی با ایشان را میآموزد. عاشورا جبهه باطل را که مغضوب خداوند است به انسان میشناساند و مومنین با بیزاری جستن از این جبهه، به فیض تولّی جبهه حق نائل میشوند.
پینوشت ها:
- کلینی، محمدبن یعقوب (1369) اصول کافی. ج2، تهران: کتاب فروشی علمیه اسلامیه، ص125.
- همان، ج2، ص126.
- مطهری، مرتضی (1372) مجموعه آثار.ج27، قم: صدرا، ص216.
- جعفریان، رسول (1386) تأملی در نهضت عاشورا. تهران: نشر مورخ، ص168.
نظرات