
//

شماره های پاسخگویی

اداره پاسخ به سؤالات

شماره تلفن پاسخ به سؤالات فقه و معارف
جستجو در سوالات
جدیدترین و پربازدید ترین سوالات شرعی
- وظیفه زن در صورت رها شدن او در عقد موقت
آیا رها کردن مرد بدون هیچ خبری و به مدت طولانی، در حکم بخشش است؟
جدیدترین و پربازدید ترین سوالات معارفی
- توصیههای امام رضا به امام جواد (علیهماالسلام)
امام رضاعلیهالسلام هنگامی که در خراسان بودند، نامهای به امام جوادعلیهالسلام در مدینه نوشتند. این نامه حاوی چه نکاتی بود؟
- شفاعت غیر معصوم از معصوم
براساس این فراز از زیارت نامه حضرت معصومه«یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ»که از امام رضا علیه السلام نقل شده است؛ آیا در خواست شفاعت امام معصوم از غیر معصوم امکان دارد؟
- نقش مردم در تداوم حکومت ولی فقیه
اگر مردم موافق با حکومت ولیفقیه نباشند، آیا باز هم ولیفقیه باید به کار خود ادامه دهد؟ چرا در اینباره رأیگیری نمیشود؟

جمعیت در نگاه مقام معظم رهبری (دام ظله العالی)
جمعیت در نگاه مقام معظم رهبری (دام ظله العالی)
بیان انتقادات بیپردهی رهبر معظم انقلاب و دغدغه ایشان نسبت به روند کاهشی جمعیت ایران اسلامی در سخنرانی-های متعدد معظمله، نشان از این دارد که بیتوجهی به این مهم میتواند مشکلات بزرگ امنیتی، اقتصادی و فرهنگی برای نظام اسلامی به بار آورد. برخی از سخنان مهم رهبر معظم انقلاب در موضوع جمعیت به شرح ذیل است:
1. در مقولهی مسائل اجتماعی و غیره ... مسئلهی فرزندآوری و مسئلهی نسل بسیار مهم است؛ این موضوعی است که بنده بارها در این چند سال اخیر تکیه کردهام و تأکید کردهام، [ولی] متأسّفانه حالا که انسان نتایج را نگاه میکند، معلوم میشود که خیلی این تأکیدها تأثیر زیادی نداشته. اینها احتیاج دارد به قانون، احتیاج دارد به دنبالگیری جدّی دستگاههای اجرائی و بایستی بِجِدْ مسئلهی فرزندآوری را مهم دانست و از پیری جمعیّت ترسید.
حالا خارجیها را کار نداریم؛ دشمن، دشمن است؛ امّا بعضی کجسلیقگیها را متأسّفانه آدم در داخل مشاهده میکند -یک جایی خواندم- که میگویند «آقا! پیری جمعیّت اشکالی ندارد»! چطور اشکالی ندارد؟ یکی از پُرفایدهترین ثروتهای یک کشور، جمعیّت جوان در یک کشور است که ما بحمدالله از اوایل انقلاب تا امروز برخوردار بودهایم و اگر بنا باشد بعداً برخوردار نباشیم، یقیناً عقب خواهیم ماند.۱۳۹۹/۰۴/۲۲
2. این مسائل بایستی ترویج بشود. ازدواج بهنگام و بدون تأخیر یکی از کارهای لازم و واجب است؛ فرزندآوری و تکثیر نسل یکی از آن وظایف مهم و اساسی است که بایستی انجام بگیرد که هر دوی اینها -هم ازدواج زودهنگام و بهنگام، و هم تکثیر نسل- جزو نیازهای حیاتی امروز کشور و فردای کشور است. خب، این مفاهیم بایستی در مدّاحی شما عزیزانِ مدّاح جایگاه شایستهای را داشته باشد.۱۳۹۹/۱۱/۱۵
3. قوی شدن کشور جزو هدفهای ما است. این هم از خطوطِ اصلیِ نسخهی بعثت است؛ این هم از بعثت گرفته شده؛ این هم از قرآن گرفته شده. قرآن میفرماید که «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّة»؛(۲۱) هر چه میتوانید قوّت را زیاد کنید.
حالا این قوّت در وهلهی اوّل، در نگاه اوّل، ممکن است قوّت نظامی به نظر برسد، لکن ظاهراً خیلی وسیعتر از دامنهی قوّت نظامی است. ابعاد قوّت ابعاد وسیعی است؛ ابعاد اقتصادی دارد، قوّت اقتصادی، قوّت علمی، قوّت فرهنگی، قوّت سیاسی -که زمینهسازِ قوّت سیاسی، استقلالِ سیاسی است- و قوّت تبلیغی. با گذشت زمان، عرصههای دیگری برای تقویت کشور و ملّت به وجود میآید. فرض کنید امروز حفظِ جمعیّتِ جوانِ کشور یکی از ابزارهای قوّت است؛ اینکه بنده زیاد روی موالید تکیه میکنم، به خاطر این است. کشور ما امروز کشور جوانی است؛ اگر چنانچه موالید در این کشور به قدر لازم و به قدر کافی تولید نشوند -که الان به قدر کافی نیست- چند صباح دیگر، چند سال دیگر نسل جوان در کشور کمیاب خواهد شد. آن وقت کشوری که در آن جوان کم است، پیشرفتش [هم] کم است. یکی از ابزارهای قدرت حفظ اکثریّت جوان در جامعه است.۱۳۹۹/۰۱/۰۳

گسترش سپهر
گسترش سپهر
ژرژگاموف فیزیکدان روسی (20 م) در کتاب ”آفرینش جهان” مىگوید:
فضاى جهان که از میلیاردها کهکشان تشکیل یافته در حالت انبساط سریع است، در حقیقت، جهان ما در حال سکون نیست، بلکه پیوسته منبسط میشود.( فِرِد هویل/ مرزهاى نجوم ترجمه رضا اقصى" ص 338 تا 340)
توجه به گسترشِ آسمانها میتواند انسان ژرف نگررا به یک سیر معرفتی جذاب دعوت کند. موضوع انبساط عالم این گونه درکلام حق تعالی منعکس شده است:
وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (ذاریات/۴۷)
و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت میبخشیم.
این موضوع علمی- قرآنی در قالب دو سؤال، ذهن انسان متفکر را مشغول میکند:
آيا هستی در حال گسترش است؟
قرآن کریم در این مورد چه میگوید؟
پاسخ اجمالی:
دانشمندان میگویند هستی به شکل شگفتآوری گسترده میشود و به درجهای از گستردگی خواهد رسید که سوراخها و شکافهای بزرگی در آن ایجاد میشود که توازن و تعادل کیهانی را بر هم زده و در نتیجه چیزی شبیه انهدام کیهانی رخ میدهد.
قرآن مجید نیز در این موضوع به دو مطلب علمی اشاره کرده است: گسترش آسمانها و فروپاشی آنها.
توسعه آسمان، حداقل دریک آیه مطرح شده است: و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت میبخشیم . (ذاریات/۴۷). به دلیل عدم توجه به نظرات کیهانشناسان، در گذشته معنای آیه بر دانشمندان و مفسران روشن نبود و بسيارى از مفسران، اين جمله را به معناى توسعه رزق از سوى خداوند بر بندگان، از طريق نزول باران يا از طرق دیگر تفسير كردهاند و بعضى آن را به معناى غنا و بىنيازى خداوند مىدانند كه هر قدر بخشش و عطا كند خزائن او كاستى نمىگيرد.
موضوع فرو پاشی آسمانها نیز چنین مطرح شده است: إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ [الانفطار: ۱]...هنگامی که آسمان شکافته شود. قرآن کریم این مطالب علمی را بیان کرده است، اما هدف آن تنها ارائه موضوعی علمی، هیجان آور، سرگرم کننده و لذتبخش نیست، بلکه مطلب بسیار مهم و قابل تامل این است که حقتعالی، مسألهی گسترش جهان را در پایان دسته آیاتی آورده که بر وحدانیت، قدرت و ربوبیت او دلالت دارد و در ادامهی آیات مورد بحث، با تاکید بر اصل توحید میفرماید: ففروا الی الله ....ولا تجعلوا مع الله الها آخر... الذاریات/ 50-51
پس، از خطر شرک، به سوی الله بگریزید ...و هیچ کس را شریک او نکنید...
مفسرکبیر علامه طباطبایی مینویسد: دو آیه فوق، نتیجهی آیات قبلی است و توحید ربوبی را نشان میداد. مراد از فرار كردن به سوى خدا، انقطاع به سوى او، دست برداشتن از كفر و حق تعالی را يگانه معبود خود قرار دادن است.( ترجمه المیزان/ مترجم محمد باقر موسوی/ج18/ ص 574)
نکته بسیار مهم: تطبیق این آیات با فرضیههای علمی و فیزیکی، از حد احتمال فراتر نمی رود. قرآن اگر چه از سوی خدای آگاه به تمام حقایق هستی نازل شده، اما کتابی برای هدایت بشر است و نباید نظریات و فرضیههای علمی را در آن جستجو کرد. کسانی که سعی میکنند، با نشان دادن فرضیههای تجربی در قرآن، (به گمان خود)، جایگاه قرآن را بالاتر ببرند؛ در واقع قرآن را درست نشناختهاند. هنگامی که براهین عقلی مستحکم و غیر قابل نقض، اعتبار قرآن را اثبات میکند؛ چه نیازی به فرضیههای ظنی تجربی است؟! آیا میتوانیم به «وارونگی» جایگاه علوم عقلی و تجربی در جامعه تکیه کنیم و مطالب عقلی و مسلم را با فرضیات غیر قطعی تجربی وجاهت ببخشیم؟ (مقاله کدام آیه قران به نظریه گسترش آسمانها اشاره میکند؟/ سایت تبیان/1396/11/23)
پاسخ تفصیلی:
در كتاب آغاز و انجام جهان نوشته جان الدر مىخوانيم:
«جديدترين و دقيقترين اندازه گيرىها در طول امواجى كه از ستارگان پخش مىشود، پرده از روى اين حقيقت عجيب و حيرتآور بر مىدارد و نشان مىدهد كه مجموعه ستارگانى كه جهان از آنها تشكيل شده پيوسته با سرعت زيادى، از مركز جهان دور مىشوند و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر مىگردد؛ بر سرعت سير آنها افزوده مىشود. به نظر مىرسد كه زمانى تمام ستارگان در اين مركز مجتمع بودهاند و بعد از آن از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا شده و به سرعت به هر طرف روانه مىشوند. ضمناً دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كردهاند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است. (آغاز و انجام جهان، جان الدر ، صفحه 74 – 77 به نقل از کتاب پيام قرآن آیت الله مکارم، ج8، ص157)
ژرژگاموف فیزیکدان روسی (20 م) در کتاب ”آفرینش جهان” در این زمینه چنین مىگوید: فضاى جهان که از میلیاردها کهکشان تشکیل یافته در یک حالت انبساط سریع است، حقیقت این است که جهان ما در حال سکون نیست، بلکه انبساط آن مسلم است .( فِرِد هویل / مرزهای نجوم، ترجمه رضا اقصی، ص 338 – 340)
علم امروز مىگوید: نه تنها کره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانى تدریجا فربه و سنگینتر مىشود، بلکه آسمانها نیز در گسترش هستند، یعنى ستارگانى که در یک کهکشان قرار دارند به سرعت از مرکز کهکشان دور مىشوند، حتى سرعت این گسترش را در بسیارى از مواقع اندازهگیرى کردهاند. جدیدترین و دقیقترین اندازهگیریها در طول امواجى که از ستارگان پخش مىشود پرده از روى یک حقیقت عجیب و حیرت آور برداشته، یعنى نشان داده است مجموعه ستارگانى که جهان از آنها تشکیل مىیابد پیوسته با سرعتى زیاد از یک مرکز دور مىشوند، و هر قدر فاصله آنها از این مرکز بیشتر باشد بر سرعت سیر آنها افزوده مىگردد، مثل این است که زمانى کلیه ستارگان در این مرکز مجتمع بودهاند، و بعد از آن از هم پاشیده، و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مىشوند! (ر.ک: هویل فِرِد/ مرزهاى نجوم" ترجمه" رضا اقصى" ص 338-340/ مجموعه مقالات همایش ملی قرآن و علوم طبیعی، تهیه و تنظیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، زیر نظر بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، تهران، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه و انتشارات سخن گستر، چاپ یکم ـ زمستان 1385.)
حقتعالی درقرآن کریم میفرماید: « وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (ذاریات/۴۷) و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت میبخشیم! ». این آیه در گذشته برای دانشمندان و مفسران مبهم بود و آن را به نزول باران، توسعه رزق و... تفسیر میکردند، اما مشاهدات کیهان شناسان، این حقیقت را آشکار ساخت که کرات آسمانی و کهکشانها به سرعت از هم دور میشوند. جانآلدر میگوید: از ستارگان امواجی پخش میشود که نشان میدهد، ستارگان به سرعت از مرکز جهان فرار میکنند و این مفهومِ گسترشِ پیوسته آسمان است.
جمله «انّا لَموسعون/ما همواره آسمان را وسعت مىبخشيم» به وضوح مىرساند كه خداوند، آسمانها را كه با قدرت كامل آفريده است و پيوسته آنرا گسترش مىدهد؛ به دلیل عدم توجه به نظرات کیهانشناسان، در گذشته معنای آیه بر دانشمندان و مفسران روشن نبود. امروزه مشاهدات نجومى به وسيله تلسكوپ نشان مىدهد كه كرات آسمانى و كهكشانها به سرعت از هم دور مىشوند و جهان در حال گسترش است و این مطلب میتواند راهنمایی برای نزدیک شدن به معنای آیه باشد.
ابو الفتوح رازی معتقد است کلمهی «اَیْدْ» به معنای توان است و به قدرت کامل خداوند بزرگ در آفرینش آسمانها اشاره دارد.(روض الجنان و روح الجنان/ ج18/ ص113)
گفتیم که درباره تفسیر این آیه، خصوصا بحث توسعه، نظرات مختلفی وجود دارد. تفسیر نمونه در اینباره مینویسد: «در اینكه منظور از" إِنَّا لَمُوسِعُونَ" (ما پیوسته وسعت مى بخشیم) در اینجا چیست؟ میان مفسران گفتگو است: بعضى آن را به معناى توسعه رزق از سوى خدا بر بندگان از طریق نزول باران دانستهاند، و بعضى آن را به معنى گسترش رزق از هر نظر مىدانند، و بعضى نیز آن را به معنى غنى و بىنیازى خداوند تفسیر كردهاند؛ زیرا خزائن او آن قدر گسترده است كه با اعطای رزق به خلایق هرگز پایان نپذیرفته و كم نمىشود.
با توجه به مساله آفرینش آسمانها در جمله قبل (وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا باید) و با عنایت به كشفیات اخیر دانشمندان در مساله" گسترش جهان"، معناى لطیفترى براى آیه مىتوان یافت و آن اینكه خداوند آسمانها را آفریده و دائما گسترش مى دهد.
علم امروز مىگوید: نه تنها كره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانى تدریجا فربه و سنگینتر مىشود، بلكه آسمانها نیز در گسترش هستند، یعنى ستارگانى كه در یك كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مىشوند، حتى سرعت این گسترش را در بسیارى از مواقع اندازهگیرى كردهاند.» (ناصر مکارم/ تفسیر نمونه/ ج22/ ص 373)
آیتالله مکارم به بیان مطالبی از دانشمندان درباره این مساله پرداخته و در نهایت مینویسند:
«جالب توجه اینكه تعبیر به" إِنَّا لَمُوسِعُونَ" (ما گسترش دهندگانیم) با استفاده از جمله اسمیه و اسم فاعل دلیل بر تداوم این موضوع است و نشان مىدهد كه این گسترش همواره وجود داشته و هم چنان ادامه دارد، و این همان چیزى است كه امروز به آن رسیدهاند كه تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مخصوص فوق العاده سنگین) سپس انفجار عظیم و بىنهایت وحشتناكى در آن رخ داده، و به دنبال آن اجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات درآمده، و به سرعت در حالت عقبنشینى و توسعه است.» (ر.ک: پيام قرآن، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 15/. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص: ۳۷۵)
مطلب دیگری که ستاره شناسان به دنبال موضوع گسترش آسمانها – حتی توسعه هستی- مطرح کردهاند؛ فرو پاشی و انهدام گیتی است؛ یعنی علم اختر شناسی میگوید کیهان تا ابد نخواهد پایید، بلکه تکه تکه شده و از بین خواهد رفت. ابتدا هستی به شکل شگفتآوری گسترده میشود و به درجهای ازگستردگی خواهد رسید که سوراخها و شکافهای بزرگی در آن ایجاد میشود که توازن و تعادل کیهانی را بر هم میزند و در نتیجه چیزی شبیه انهدام کیهانی رخ میدهد.
قرآن از این حقیقت سخن گفته و خبر داده است که آسمان شکافته خواهد شد یعنی شکاف بر میدارد. خداوند تعالی میفرماید: (إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ) [الانفطار:1] (هنگامی که آسمان بشکافد.)
نتیجه:
توجه به گسترشِ آسمانها و انهدام و پایان جهان مادی، میتواند معرفتی جدید در انسان ژرف نگر ایجاد کند. قرآن کریم این مطالب علمی را بیان کرده است، اما برخلاف فیلمهای مستندهای علمی رایج، هدف آن تنها بیان موضوعی علمی، هیجان آور، سرگرم کننده و لذت بخش نیست، بلکه موضوع بسیار مهم و قابل تامل این است که حق تعالی، مسالهی گسترش جهان را در پایان دسته آیاتی آورده که بر وحدانیت، قدرت و ربوبیت او دلالت دارد.
توضیح مطلب این است که خداوند در آیات 20 تا 47 سوره ذاریات، چند موضوع به ظاهر متفاوت را برای انسان تبیین میکند؛ یعنی از زمین، انسان، آسمان، فرزنددار شدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) در پیری، غرق شدن فرعون، عذاب اقوام پیشین، خلقت و گسترش آسمانها سخن میگوید و در پایان نشان میدهد که تمام این موضوعات و از جمله گسترش آسمانها هر یک به گونهای، قدرت و توحید ربوبی خداوند را به رخ بشر میکشد. در نتیجه، انسانِ عالم، منصف و خردمند جز اعتراف به صفات جمال و جلال پروردگار، چارهای ندارد.
حق تعالی در ادامهی آیات مورد بحث، با تاکید بر اصل توحید میفرماید: ففروا الی الله ....ولا تجعلوا مع الله الها آخر... (الذاریات/ 50-51)
پس، از خطر شرک، به سوی الله بگریزید و هیچ کس را شریک او نکنید.
مفسر کبیر علامه طباطبایی مینویسد: این دو آیه، نتیجهی آیات قبلی است و توحید ربوبی را نشان میداد. مراد از فرار كردن به سوى خدا، انقطاع به سوى او، دست برداشتن از كفر و حق تعالی را يگانه معبود خود قرار دادن است. (ترجمه المیزان/ مترجم محمد باقر موسوی/ج18/ ص 574).
اکنون به پایان یک سیر آفاقی رسیدیم، شما در این سفر با توجه به پدیدهی گسترش آسمانها، چه صفاتی از حق تعالی را در طبیعت، مشاهده و کشف کردید؟
نکته نهایی:
نباید از یاد برد که تطبیق آیات گسترش آسمانها با فرضیه بیگ و بنگ و نظیر آن، از حد احتمال فراتر نمیرود. قرآن اگر چه از سوی خدای آگاه به تمام حقایق هستی فرودآمده، اما کتابی برای هدایت بشر است و نباید نظریات و فرضیههای علمی را در آن جستجو کرد. کسانی که سعی میکنند، با نشان دادن فرضیههای تجربی در قرآن، (به گمان خود)، جایگاه قرآن را بالاتر ببرند؛ در واقع قرآن را درست نشناختهاند. هنگامی که براهین عقلی و فلسفی مستحکم و غیر قابل نقض، حقانیت و اعتبار قرآن را اثبات میکند؛ چه نیازی به تکیه بر فرضیههای تجربی است؟ آیا میتوانیم به « وارونگی» جایگاه علوم عقلی و تجربی، در جامعه تکیه کنیم و مطالب برهانی، عقلی و مسلم را با فرضیات ظنی و تجربی وجاهت ببخشیم؟
آیا ای ظلم نیست که کلام الهی را تابع فرضیههای غیر قطعی کنیم تا متاعی برای کسب افتخار باشد؟! وحی باید سنگر محکم و پناهگاه جاویدان بشر باشد که هیچ بدل و جایگزینی نمیتواند بیابد. (مقاله کدام آیه قران به نظریه گسترش آسمانها اشاره میکند؟ (سایت تبیان/1396/11/23)

جهان هوشمند
یکی از موضوعات چالشانگیز و جالب در علم هستیشناسی، فیزیک و زیستشناسی بحث شعور موجودات جهان است؛ یعنی چطور ممكن است موجودي، مثل سنگ، خاك و ... كه هيچگونه حركت و رشدی ندارد، شعور داشته باشد؟ نوشتار حاضر در قالب یک سوال به اثبات این مسأله میپردازد.
سؤال: آیا با کمک دلایل نقلی، عقلی و فرضیههای علوم تجربی میتوان هوشمندی، حیات و شعور موجودات را اثبات کرد؟
جواب اجمالی
هوشمندی تمام موجودات عالم، واقعیتی بسیار مهم و حیرتانگیز است که دلایل عقلی، نقلی و تجربی آن را تایید میکنند. مهمترین دلیل فلاسفه و حکمای حکمت متعالیه بر هوشمندی عالم این است که هر جا وجود هست، درجاتی از صفات ذاتی آن، مثل علم و قدرت هم محقق است. نكته بسيار مهم اين است كه اگر آدمى به علم و شعور گياهان و جمادات پىنبرد؛ نمیتواند بگويد: «پس آنها علم و درك ندارند!»؛ در واقع اين سخن، مغالطه است؛ زيرا «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود». مطالعات تجربي نيز با شواهد فراوان به ما نشان ميدهد كه اجزاي گيتي، فاقد درك و شعور نيستند، مثلا در مورد قارچ لجنزار Physarum polycephalum دانشمندان معتقدند این گياه تک سلولی فاقد مغز و اعصاب ، قدرت پیش بینی، یادگیری، یادآوری، تصمیم گیری و حل مساله را دارد! و در واقع یک کامپیوتر بیولوژیک است که بر اساس مدل های ریاضی آلگوریتمی، بسوی اهدافش حرکت میکند. طراحي هوشمندانه الگوهای شاخه ای رياضي را در شبکه های قارچ لجنزار، شاخه های رودخانه، رعد وبرق ، رگها ی خونی و شبکه های عصبی میتوان ديد.
مفسران نیز معتقدند در آیاتی که از حمد، تسبیح و نماز موجودات در این عالم و از شهادت ایشان در قیامت سخن گفته شده؛ در حقیقت شعورمندی و حیات موجودات اثبات گردیده است؛ زیرا به عنوان مثال «شهادت دادنِ» موجود فاقد شعور، بیمعنا است؛ در روایات نیز به این موضوع تصریح شده است.
برخی از فیزیکدانان برجسته معاصر، مثل استیون ولفرام، با ارائه شواهد تجربی بر هوشمندی جهان صحه گذاشتهاند. وی میگوید: «تحقیقات به ما نشان میدهد که حیطه تحقق هوشمندی، بسیار وسیعتر از چیزی است که ما فکر میکردیم». پائول دیویس؛ فیزیکدان معاصر انگلیسی نیز در تایید با شعور بودن ذرات جهان میگوید: « هوشمندی موجودات یک راز عمیق است. ... اگر شما مغز من را باز کنید، تنها مقدار زیادی اتم میبینید. شما افکار، احساسات و تأثّرات را نمیبینید. از نظر من، چیزی علاوه بر ذرات و نیروها باید در موجودات باشد که به فیزیک مربوط نیست».
جواب تفصیلی
بررسی موضوع آگاهی داشتن موجودات عالم، از زاویههای مختلف اهمیت و ضرورت دارد، مثل پاسخ به شبهه تعارض علم و دین/ اثبات وجود خدا از راه تبیین هوشمندی عالم/ اثبات صفات علم، قدرت، حیات و ... در حقتعالی/ بیان آثار تربیتی- اخلاقی باور به هوشمندی پدیدههای جهان/ارائه جهانبینی نو و صحیح مبتنی بر هوشمندی اجزای جهان و ... .
بحث «هوشمندی جهان» از منظر عقل، نقل و علوم تجربی قابل بررسی و اثبات است؛ در ادامه، بعد از تبیین مفاهیم کلیدی موضوع، دلائلی ارائه خواهد شد که این موضوع را اثبات میکنند:
1. مفهوم شناسی
هوش؛روانشناسان، این واژه را به یادگیری از راه تجربه،انطباق فرد با موقعیتهای مختلف،خوب درک کردن، تمرکز و تداوم در به کار انداختن تواناییها برای رسیدن به یک هدف مطلوب و ...تعریف کردهاند.1
حیات؛ نحوه خاص از هستی است که مبدأظهور علم وقدرت شده و عامل هماهنگکننده اندیشه علمی و انگیزه عملی است؛ به طوریکه انگیزه عملی تحت هدایت اندیشه علمی، ظهور یابد.2
شعور؛ کلیه فرمهای انعکاس حسی، عقلی و مجموعه احساسات، عواطف و امیال انسانی؛ یعنی مجموعه فعالیت روانی انسانها را شامل میشود.
هوشمندی از نظر ما، به تعریف حیات نزدیک میشود؛ یعنی نوعی فعالیت هدفمند وعالمانه است که عامل هماهنگکننده اندیشه علمی و انگیزه عملی میباشد.
2. دلایل عقلی
قوانین مسلم فلسفی تایید میکند كه علم در تمام موجودات هست، هر جا كه خلقت راه يافته علم نيز بدانجا رخنه كرده است. گاهي در مورد شعور و آگاهي موجوداتي مثل گياهان و جمادات يك مغالطه انجام شده و تصور مي گردد؛ اگر آدمى به علم و شعورگياهان و جمادات پىنبرد؛ پس میتواند نتيجه بگيرد كه آنها درك و شعور ندارند! اين نتيجه گيري، باطل است؛ زيرا «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود». نهايت سخن كه يك انديشمند منصف اين است كه اطلاعات ما در مورد علم و شعور گياهان و جمادات، بسيار بسيار اندك است.
مهمترین دلیل فلاسفه و حکمای حکمت متعالیه بر هوشمندی عالم این است که وجود و علم «مساوق» یکدیگرند؛ به تعبیر ساده، وجود هر جا محقق شود؛ با علم، قدرت، اراده و حیات همراه است، البته هر موجودی بر اساس قانون تشکیک وجود، درجاتی از این صفات را دارد.3
برای اثبات این مطلب، به چند مقدمه فلسفی احتیاج است:
اول: وجود اصیل و منشا تمام خیرات است.
دوم: وجود، حقیقتیِ واحد، ذو مراتب و مشکک است و از این رو استعمال لفظ وجود برای همه مراتب آن از باب «اشتراک معنوی» است.
سوم: وجود، چیزی جز کمال و صفات کمالی نیست؛ یعنی هر چیزی بهرهای از وجود داشته باشد؛ از صفات کمالیه نیز حظّی خواهد داشت.
چهارم: حیات، علم، قدرت،شعور، اراده و... از صفات کمالیاند که از نظر مصداق عین یکدیگر و مفهوما متعدد هستند.4
نتیجه: تمام اجزای عالم در حدِّ وجودیِ خود، دارای علم، قدرت، اراده، شعور و ... هستند.
3. دلایل نقلی
«جهان هوشمند» از حقایق مسلم قرآنی و روایی است که در این قسمت به آن پرداخته میشود.
3-1. آیات قرآنی
موضوع شعور داشتن تمام موجودات عالم، یکی از حقایق ناب و معارف عمیق قرآن کریم است که به نمونههایی از آیات این موضوع اشاره میشود.
أ. تسبیح و حمد موجودات: حق تعالی میفرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً»(44/اسراء)
آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنها است او را تسبيح مىگويند و هيچ چيزى (از جماد، نبات و حيوان و بالاتر از آنها) نيست مگر آنكه با ستايش (از كمالات) او را تسبيح مىگويد و لكن شما تسبيح آنها را نمىفهميد، قطعا او بردبار و آمرزنده است.
در آيات مختلف قرآن، سخن از تسبيح و حمد موجودات عالم هستى، برای خداوند بزرگ به ميان آمده كه شايد از همه صريحتر، آيه مورد بحث باشد. در این آیه ها بدون هيچگونه استثناء، همه موجودات جهان، زمين و آسمان، ستارگان و كهكشانها، انسانها و حيوانات و برگهاى درختان و حتى دانههاى كوچك اتم را در اين تسبيح و حمد عمومى شريك مىداند.
ب. نماز موجودات:قرآن کریم میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ». (41/نور)
آيا (به چشم دل) نديدى هر كس كه در آسمانها و زمين است و پرندگان بال گشوده (در فضا) خدا را تسبيح مىگويند؟! هر يك از آنها (بنابر استعداد تكوينى خود) نماز و تسبيح خویش را دانسته است و خداوند به آنچه آنها انجام مىدهند، دانا است.
ج. شهادت موجودات: از جمله براهين عقلي- نقلی برای اثبات هوشمندي سراسر جهان هستي، شهادت موجودات در روز قیامت است.5
قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ ...» (فصلت/ 2)
(در قیامت) مجرمان به پوستهاى (بدن) خود میگويند: چرا به زيان ما گواهى داديد؟ آنها گويند: آن خدايى كه همه چيز را به سخن در آورده ما را ناطق کرد....
برخی از مفسران معتقدند اداي شهادت، نشان دهنده ادراك و شعور شاهد است؛ زيرا بدون معرفت، شهادتدادن مقدور نيست.6
بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات در اينجا تركيبى از زبان" حال" و" قال" يا به تعبير ديگر" تسبيح تكوينى" و" تشريعى" با هم باشد؛ اگر چه اين دو نوع حمد و تسبيح با هم متفاوت است، ولى همه مخلوقات در قدر جامع؛ يعنى مفهوم عام و وسيع كلمه حمد و تسبيح، مشترك هستند.7
3-2. روایات
موضوع «جهان هوشمند» مورد تایید روایات فراوانی است. ذكر و تسبيح 52 حيوان، مثل كركس، طاووس، خارپشت، خروس، عقاب، جغد، كلاغ، هدهد، كبوتر، طوطى، بلبل، شترمرغ، زرافه، بزغاله، شير، گاو، فيل، اسب، گرگ، سگ، خرگوش، روباه، آهو، شتر،مار، عقرب و ... در كلام امام حسين عليه السلام گویای این حقیقت است، به عنوان مثال هر گاه بلبل صدا کند، میگوید: «لا اله اله الله حقاً حقاً»؛ هیچ معبود به حقی، جز خدا نیست؛ این حق است، این حق است و خروس میگوید: «من عرف الله لم ینس ذکره»؛ هر که خدا را بشناسد یاد او را فراموش نمیکند.8
در رواياتى كه از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت (علیهم السلام) رسيده تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مىشود، از جمله:
يكى از ياران امام صادق (علیه السلام) مىگويد: از تفسير آيه وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ سؤال كردم، امام (علیه السلام) فرمود:
كل شىء يسبح بحمده و انا لنرى ان ينقض الجدار و هو تسبيحها."همه چيز تسبيح و حمد خدا را مىگويد؛ حتى هنگامى كه ديوار مىشكافد و صدايى از آن به گوش مىرسد؛ آن نيز تسبيح است"!
از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: نهى رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) عن ان توسم البهائم فى وجوهها، و ان تضرب وجوهها لانها تسبح بحمد ربها. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علامت داغ در صورت حيوانات نگذاريد و تازيانه به صورت آنها نزنيد، زيرا آنها حمد و ثناى خدا مىگويند.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده:ما من طير يصاد فى بر و لا بحر و لا شىء يصاد من الوحش الا بتضييعه التسبيح.
"هيچ پرندهاى در صحرا و دريا صيد نمىشود و هيچ حيوان وحشى به دام صياد نمىافتد مگر به خاطر ترك تسبيح" امام باقر (علیه السلام) صداى گنجشكانى را شنيد، فرمود: مىدانيد اينها چهمىگويند، ابو حمزه ثمالى كه از ياران خاص امام بود ميگويد عرض كردم نه، فرمود: يسبحن ربهن عز و جل و يسئلن قوت يومهن."اينها تسبيح خداوند بزرگ را مىگويند و روزى خود را از او مىخواهند".
در حديث ديگرى مىخوانيم كه يك روز پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عايشه آمد و فرمود: اين دو لباس مرا بشوى ؛عرض كرد: اى رسول خدا ديروز شستم، فرمود: اما علمت ان الثوب يسبحن فاذا اتسخ انقطع تسبيحه" آيا نمىدانى كه لباس انسان نيز تسبيح خدا ميگويد و هنگامى كه چرك و آلوده شود؛ تسبيح آن قطع مىشود؟9
4. شواهد تجربی
جهان آفرینش مجموعهای از نشانهها و شگفتیهای است ؛ زماني که انسان به این شگفتیها مي نگرد؛ عظمت خدا را در جهان احساس کرده و غیر او را حقیر و کوچک میشمارد. خوشبختانه امروز با پیشرفت علوم طبیعی و کشف اسرار و شگفتیهای جهان طبیعت و ریزه کاریهای ساختمان وجود انسان ، حیوان و گیاه و ساختمان حیرت انگیز سلول و اتم و نظام شگفت انگیز عالم ستارگان، درهای تفكر و خداشناسی به روی ما گشوده شده است، بطوری که به جرات میتوان گفت تمام کتابهای علوم طبیعی کتابهای توحید و خداشناسی است که به ما درس عظمت پروردگار را میدهند؛ زیرا این کتابها، پرده از روی نظام جالب موجودات جهان بر میدارد . اینک يك نمونه بسيار كوچك از خلقت الهی ، قدرت و تدبیر خدا را بررسی ملاحظه كنيد:
لجن بی مغِز دارای حافظه!
لجن زنده که از سال 1958 موجبات حیرت مردم را فراهم کرده اکنون وحشتناک تر شده است. در ماه اکتبر سال 2012 دانشمندان گزارش دادند که «کپک لجن» یک ارگانیسم تک سلولی بی مغز، ولي دارای نوعی حافظه است!
دانشمندان دانشگاه سیدنی در آزمایش های خود روی این کپک لجن که با نام علمی «Physarum polycephalum» شناخته می شود به این مطلب پی بردند که این موجود تک سلولی، بدون مغز و سيستم عصبي است، اما شگفت آور اين است كه قدرت پیش بینی، یادگیری، یادآوری، تصمیم گیری و حل مسأله را دارد و از نوعی حافظه برای حرکت کردن برخوردار است؛ يعني می تواند مسیرهایی را که پیشتر در آن بوده است، شناسایی كرده و از طی کردن مسیرهای تكراري پرهیز کند! این گیاه بظاهر ساده و فاقد شعور، در واقع یک کامپیوتر بیولوژیک است که بر اساس مدل های ریاضی آلگوریتمی و با يك الگوي مشخص بسوی اهدافش حرکت میکند.این مدل الگوی شبكه اي در طبیعت زياد ديده ميشود، مثل شبکه های قارچ لجنزار، شاخه های رودخانه، رعد وبرق ، رگها ی خونی و شبکه های عصبی.
اين مدلهاي رياضي، طراحی های هوشمندی هستند که انسان با تفکر در آنها میتواند کشف کند که این مخلوقات، مانند سایر پدیده ها توسط موجودی حکیم و قدیر و بر اساس قوانین خاص اداره شده و بسوی اهداف از پیش تعیین شده، هدایت میشوند.
برای اثبات آگاهی و هدایت باطنی مخلوقات به نظرات چند دانشمند ديگر نيز اشاره میشود:
"استیون وُلفرام"،فیزیکدان ذرّات و طراح نرم افزار ریاضیاتی Mathematica طی مصاحبهای، موضوع هوشمندی عالم را بررسی کرده و میگوید: «جالب توجه است که ما در زندگی روزمره جملاتی میگوییم، مثل اینکه آب و هوا سیستم و کارکرد خودش را دارد. به نظر من پشت این عبارت، معانی پنهانی وجود دارد. خیلی بیشتر از چیزی که ما فکرش را میکنیم. ممکن است تصور کنیم که مغز ما، پیچیدهتر از هر سیستم طبیعی دیگر بوده و از نظر محاسباتی تواناتر و هوشمندتراست، اما من فکر نمیکنم اینطور باشد. به نظر من در اینجا نوعی همانندی مبنائی بین موجودات وجود دارد. محاسباتی که در سیستمی، مثل مغز ما انجام میشود با محاسبات سایر سیستمهای طبیعت، مانند سیالات متلاطم اتمسفر و چیزهای دیگر، همانند هستند؛ گر چه برای ما چندان خوشآیند نیست که نمیتوانیم خودمان را به نحوی از سایر موجودات متمایز کنیم. تحقیقات به ما نشان میدهد که حیطه تحقق هوشمندی بسیار وسیعتر از چیزی است که فکر میکردیم».10
پائول دیویس؛ فیزیکدان معاصر انگلیسی و برنده چند جایزه بیناللملی، نیز موضوع جنجالی جهان هوشمند را اینگونه توضیح میدهد:«باید بگویم که هوشمندی موجودات هنوز یک راز و معمای عمیق است؛ ما آرزو داریم که بتوانیم شعور را توضیح بدهیم. اگر شما مغز من را باز کنید تنها مقدار زیادی اتم میبینید. شما افکار، احساسات و تأثّرات را نمیبینید. از نظر من، چیزی علاوه بر ذرات و نیروها باید در موجودات باشدکه به فیزیک مربوط نیست».11
5. اثبات وجود و صفات خدا
به نظر ما بحث « هوشمندی موجودات عالم » میتواند طریقی برای اثبات وجود خدای تعالی و صفات او باشد.
وجود خدا را میتوان با چند دلیل اثبات کرد که همگی بر «برهان تضایف» تکیه دارد:
الف) برهان تسبیح
همه موجودات در حال تسبیح هستند؛
تسبیح، بدون وجود مسبَح (تسبیح شونده) امکان ندارد؛
پس مسبَحی در عالم وجود دارد.
ب) برهان هدفمندی
شعور، ملازم هدفمندی است، همه موجوداتباشعور دارای هدفی هستند که به سوی آن حرکت می¬کنند؛
حرکت، بدون محرک امکان ندارد؛
پس محرکی وجود دارد که موجودات را به سوی هدف حرکت می¬دهد.
ج) برهان عشق
حرکت به سوی هدف، به عشق و شوق نیاز دارد؛
شوق و عشق بدون معشوق نمی¬شود؛
پس معشوقی وجود دارد که تمام عالم به سوی او در حرکتند.
صفات حق تعالی نیز با کمک موضوع هوشمندی عالم قابل اثبات است؛ یعنی موجود هوشمند، دارای علم، قدرت، حیات، اراده و ... است؛ در نتیجه خالق او باید این صفات را در حد عالی داشته باشد.
نتیجه
1. دلایل عقلي، نقلي و تجربی نشان میدهد که همه موجودات؛ يعني زمين، زمان، عالم، آدم و... بر پايه مراتب وجودیشان، از شعور و ادراك ویژه خود برخوردارند؛ بنابراين، هيچ محذوری در اين موضوع نيست.
2. وجود خدا با دلایل تسبیح، هدفمندی وعشققابل اثبات است که همگی بر «برهان تضایف» تکیه دارد.
3. هوشمندی موجودات، بیانگر این است که در وجود آنها صفاتی، مثل علم، قدرت، اراده و ... وجود دارد که همگی مظهر صفات کمالی حق هستند.
4. باور به هوشمندی موجودات، آثار تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد وباعث میشود انسان در همه حال، تمام موجودات عالم، حتی جماد و نبات را شاهد رفتار، گفتار و حالات خود بداند؛ یعنی همه جا این تابلو نصب شده است: «این مکان به دوربین مدار بسته مجهز است».
5. موضوع هوشمندی اجزای جهان، میتواند جهانبینی نو و عالمانهای را به جهانیان هدیه دهد.
پینوشت:
- عباس نژاد، رویا؛ آقارفیع، سعیده؛ بیات، کبری؛ بحری، فاطمه؛ باقری، رضا(بیتا) اصطلاح نامه روانشناسی، بیجا: بینا.
- مصطفوی، حسن(1360) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص 337، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ جوادی آملی، عبدالله(1383) توحید در قرآن، ص 313، قم: اسراء.
- صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (1981م) اسفار اربعه، ج6، ص 117-118، بیروت: دار احیا التراث.
- طباطبائی، محمدحسین(1378) ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی، ج 13، ص152-151، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- جوادی آملی، عبدالله(1398) تسنيم، ج 6، ص 299، قم: اسراء.
- همان، ص327 و 299.
- جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان؛ ج4، ص333؛ همان، توحید در قرآن، ص 514؛ تسنیم، ج5، ص227؛ ج11 ص282.
- مجلسی، محمدباقر(1362) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج61 ، ص29، باب 1 عمومأحوالالحيوانوأصنافها، تهران: دارالکتبالاسلامیه؛ آسمان و جهان، ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج8، ص22؛ قطبراوندى، سعيدبن هبه الله(1368) الخرائج و الجرائح،ج1، ص248، البابالرابعفيمعجزاتالحسينبنعلي علیهالسلام، قم: موسسه الامام المهدي (ع ).
- بحرانی، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، ج3، ص538-537؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج12، ص 139-137، تهران: دار الكتب الاسلاميه.
- سایت bigbangpage.com، مصاحبه «آیا سیاره زمین دارای ذهن است؟»، ترجمه حمید شکری.
- ر.ک: سایت mavajahan.com، مصاحبه «رابطه فیزیک با شعور و آگاهی»، قسمت دوم.

چگونگی تولد جهان
چگونگی تولد جهان از سؤالاتی است که همواره ذهن انسان را به خود معطوف کرده است.
فلاسفه، دانشمندان علوم طبیعی، فیزیکدانان، الهیاتدانان و... هر یک به نحوی پاسخگوی این سؤال بوده اند. جهانبینی الهی و الحادی، در چگونگی پاسخگویی به این سؤال، مبنایی بسیار مؤثر است. برخی ملحدان تلاش میکنند با توسل به بعضی فرضیههای1 فیزیک و اختر- فیزیک و با ایجاد شبهه، وجود خداوند را انکار کنند، مثلا می گویند: علم فیزیک با فرضیه «بیگ بنگ» و «خلق جهان از هیچ» آغاز جهان را توضیح میدهد؛ بنابراین مطرح کردن خدا به عنوان خالق عالم، غیر علمی و ساخته ذهن بشر است.
شبهه مذکور را میتوان در قالب این سؤال مطرح کرد:
آیا با کمک فرضیههای علم فیزیک، مثل «بیگ بنگ» و «خلق جهان از هیچ» میتوان مسائلی، مثل وجود خداوند و نحوه پیدایش جهان را توضیح داد؟
نوشتار پیشرو این سؤال را در دو بخش اجمالی و تفصیلی پاسخ خواهد داد.
پاسخ اجمالی:
1- فرضیه بیگ بنگ، غیرقطعی است و مخالفانی مانند انیشتین، جیمز باردی، جولیانو سزار نیوز، فردهویل، هانس آلفون و... دارد. همچنین نظریه لاپلاس، نظریه کهبانگ (انفجار کوچک)، نظریه پلاسما، نظریه حالت پایدار و... فرضیههایی در مقابل بیگبنگ هستند.
2- فرضیه بیگ بنگ، ازنظرعلمی، برپیشْ فرضی کاملاً نادرست، قرار گرفته است؛ یعنی قائلان به این فرضیه گمان کرده اند که در قانون علیت، تقدّمِ علت برمعلول، "تقدّم زمانی"است و براین اساس، نتیجه گرفته اند که چون قبل از تولدِ عالم،" زمانْ" وجود نداشته، در نتیجه جهان، به خالق نیازی ندارد؛ خودْ به خودْ و بدون علت، پدیدآمده است. درحالی که بر اساس دیدگاه ملاصدرا زمان، بُعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع می شود؛ از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بیمعنا است؛ بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را از آنجا آفریده باشد.
3- آنچه در فیزیک، اختر- فیزیک و فلسفه، هیچ و خلأ نامیده میشود به معنای «هیچِ مطلق» نیست و اساساً هیچِ مطلق در فیزیک کلاسیک و در فیزیک جدید نمیتواند منشأ اثر و قابل اندازهگیری باشد؛ بیشتر فلاسفه، وجود خلاء مطلق را محال میدانند و علم، فلسفه و منطق فطری انسان، نمیپذیرد که این جهان، "خود به خود " و " بدون علت"، به وجود آمده باشد.
پاسخ تفصیلی:
پاسخگویی به چنین شبهاتی از جهات مختلف حائز اهمیت است. باتوجه به گسترش ابزارهای ارتباط جمعی و دسترسی آسان به اطلاعات، فضای غبارآلودِ شبهات الحادی، ذهن مخاطب ناآگاه را مسموم میکند؛ بنابراین ضرورت دارد با ارائه جهانبینی صحیح به مخاطب، به این شبهات الحادی پاسخ دهیم، تا ضمن اثبات وجود خداوند، نیازمندی بشر به متافیزیک، فلسفه و دین نیز روشن گردد. بدین ترتیب مرز بین فیزیک و متافیزیک مشخص شده و ناتوانی فیزیک و اختر فیزیک در تبیین مسائل متافیزیکی و دین اثبات میشود.
پس از بیان ضرورت پاسخگویی به این شبهه، ابتدا سوال و در نهایت پاسخ مطرح می شود:
«آیا با کمک فرضیههای علم فیزیک، مثل «بیگ بنگ» و «خلق جهان از هیچ» میتوان مسائلی، مثل وجود خداوند و نحوه پیدایش جهان را توضیح داد؟
جهت پاسخ ابتدا لازم است بدانیم که بسیاری از فیزیکدانان برجسته، مثل پنروز معترفند، تاکنون بشر توانسته است تنها به 5 درصد جهان شناخت پیدا کند و 95 درصد عالم ناشناخته است که آن را ماده تاریک مینامند؛ بنابراین بشر نمیتواند با چنین علم محدودی، احکامی کلی و قطعی در مورد خالق و آغاز جهان صادر کند؛ ضمن اینکه با فرضیههای غیرقطعی، مثل بیگ بنگ و خلق جهان از هیچ، نیز نمیتوان به طور قطع در مورد آغاز جهان نظر داد.
بسیاری از اندیشمندان صاحب نام، مثل انیشتین، جیمز باردی، جولیانو سزار نیوز، فردهویل، هانس آلفون و.....مخالف نظرات هاوکینگ هستند و نظریه لاپلاس، نظریه کهبانگ(انفجار کوچک)، نظریه پلاسما، نظریه حالت پایدار و.... فرضیههایی در مقابل بیگبنگ هستند.
نکته قابل توجه این است که فیزیک با توضیح چگونگی آغاز جهان که امری غیر تجربی و متافیزیکی است؛ خواسته یا ناخواسته عینک فلسفی به چشم زده و از حیطه موضوع علم فیزیک؛ یعنی ماده خارج شده است.
فرضیه بیگ بنگ، ازنظرعلمی، برپیشْ فرضی کاملاً نادرست، قرار گرفته است؛ یعنی قائلان به این فرضیه گمان کرده اند که در قانون علیت، تقدّمِ علت برمعلول، "تقدّم زمانی"است و براین اساس، نتیجه گرفته اند که چون قبل از تولدِ عالم،" زمانْ" وجود نداشته، در نتیجه جهان، به خالق نیازی نداشته؛ خودْ به خودْ و بدون علت، پدیدآمده است، در حالی که باید توجه کرد قانون علیت، یک اصل عقلی، علمی و فلسفی است؛ بر اساس این قانون وبرخلاف فرضیه بیگ بنگ، تقدّمِ علت برمعلول، تقدّمِ "وجودی" است، نه زمانی. این مطلب علمی را بایک مثال بسیار ساده میتوان تا حدی توضیح داد: هنگامی که قفلی را با کلید میگشایید؛ گردش کلید، علت گشوده شدن قفل است ومقدم بودن گردش کلید بر گشوده شدن قفل یک امر مسلم به شمار میآید، ولی در این تقدم و تاخر، «فاصله زمانی» وجود ندارد و حرکت دست وگشوده شدن قفل، به طور همزمان اتفاق میافتد. با این همه، گشوده شدن قفل اثر گردش و چرخیدن کلید است2.
زمان بر اساس دیدگاه ملاصدرا، بُعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع می شود؛ از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بیمعنا است؛ بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را از آنجا آفریده باشد، بلکه زمان، تابع ماده و حرکت است و خود مخلوقی از مخلوقات الاهی است که «جعل تبعی» به آن تعلق گرفته است3.
«ازلیت زمانی ماده» به تنهایی مستلزم غنا و بینیازی از علت نیست. اگر ملاکِ حاجت به علت «حدوث زمانی» بود؛ چنین گمانهای به جا مینمود؛ در حالی که در بحث از ملاکِ حاجتِ به علت، صحبت از «حدوث ذاتی» است؛ یعنی اگرعقل، دریابد که وجودیک پدیده، "حتمیت"؛ یعنی "ضرورت" و "لزوم" ندارد؛ حکم میکند که این پدیده، موجودی "محتمل" و "ممکن" است و به علت احتیاج دارد؛ هرچند از نظر زمان، ازلی باشد4.
این امکان و احتمال، همان "ملاکی" است که اثبات میکند جهان، به علت نیاز دارد و دربیان فلسفی، به آن" امکان فقری" گفته میشود؛ از سوی دیگر براساس حکمتِ اسلامی، جهان، بر اساس حرکت جوهری، در هرلحظه و به طور دائم در حال خَلق شدن است؛ درنتیجه سؤال از «زمانِ خَلق»، بیمعنا است5.
نکته دقیق، عمیق و جالب این است که با وجود تمام توصیفات، توجیهات و فرضیاتی که مُلْحِدان ْ قرنها است درمورد چگونگی ِپیدایشِ جهان مطرح کردهاند، بازهم، فطرتِ همه انسانها بیاختیار، از"علت"پدیدهها و خالِقِ عالَم سؤال میکند! این نکته بسیار نیز جالب و قابل تامل است که این سؤال فطری از علت پدیدهها، همواره فیزیکدانان را مجبور کرده است تا برای ردّ قانون علیت، «علتتراشی» کنند! و با جعل فرضیه «بیگ بنگ»، «خلق جهان از هیچ» و ... بخواهند علت بیعلت بودن عالم را اثبات کنند؛ یعنی رد قانون علیت، با کمک علت !!
در نقد فرضیه «خلق جهان از هیچ»، ضروري است به طرح يك پرسش بنيادين و مهم بپردازيم: «هيچ» چيست؟
«مارتین ریس»، پروفسور بازنشسته کیهان شناسی و اخترفیزیک دانشگاه کمبریج ولارنس كراوس استاد فیزیک، مؤلف چندین کتاب معروف و برنده چند جایزه بیناللملی میگویند: ممکن است خلقت از هیچ، ساده و واضح به نظر بیاید، اما آزمایش ها نشان می دهند که فضای خالی، واقعا خالی نیست. انرژی مرموزی در خلاء وجود دارد که می تواند سرنوشت جهان را به ما بگوید. براي يك فيزيكدان، معنای اوليه «هيچ»، فضايي خالي است كه «هيچچيز» در آن وجود ندارد، اما در واقع اين «هيچ» با توجه به قوانین مكانيك كوانتوم و نسبيّت، بسيار پيچيده است6.
آنچه در فیزیک، اختر فیزیک و فلسفه، هیچ و خلأ نامیده میشود به معنای هیچِ مطلق نیست و اساساً هیچِ مطلق در فیزیک کلاسیک و فیزیک جدید نمیتواند منشأ اثر و قابل اندازهگیری باشد؛ بیشتر فلاسفه، وجود خلاء مطلق را محال میدانند و علم، فلسفه و منطق فطری انسان، نمیپذیرد که این جهان، "خود به خود " و " بدون علت"، به وجود آمده باشد7.
پینوشت:
- برخی، فرضیه و نظریه را مترادف دانسته و بعضی دیگر نظریه را برتر از فرضیه میدانند.
- طباطبایی، محمدحسین(1362) نهایه الحکمه، مرحله 10، فصل 6 و7، قم: موسسه النشرالاسلامی.
- صدرالدین شیرازی، الاسفارالاربعه(1981م)، ج3، ص77، پاورقی4، بیروت: دارالاحیاءالتراث؛ طباطبایی، محمد حسین(1362) نهایه الحکمه، مرحله 7، قوه و فعل، قم: موسسه النشرالاسلامی.
- طباطبایی، محمدحسین(1362) نهایه الحکمه، مرحله 4، فصل7، قم: موسسه النشرالاسلامی.
- طباطبایی، محمدحسین(1362) نهایه الحکمه، مرحله 8، علت و معلول، فصل3، قم: موسسه النشرالاسلامی.
- کاظمی، رضا، سایت بیگ بنگ، مقاله بررسی ماهیت هیچ، 23/3/98.
- ر.ک: حکیم، احمد، مقاله «هستی شناسی خلأ»، پژوهشهای فلسفی کلامی، ش57.

خدای رخنه پوش
خدای رخنه پوش، بیکار یا پروردگار عالم؟!
موضوع خدای ساعت ساز، خدای رخنهپوش، خدای حفرهها، خدای شکافها(God of the gaps) و خدای بیکار که از آن به «پرستش شکافها» نیز یاد شدهاست؛ به مجموعهای از چند دیدگاه گفته میشود که به طور کلی درصدد نفی وجود حق تعالی است؛ بر اساس این فرضیه ها، در گذشته چون انسان، علم کافی برای توضیح وقایع طبیعت را نداشت؛ در نتیجه «خدا» را برای پر کردن خلأ علمی خود ساخت. به نظر افرادی، مثل ریچارد داوکینز(21م.) اکنون که علم پیشرفت کرده و برای هر پدیده، دلیل روشن و علمی کشف شده است؛ - به ویژه با فرضیه خلق عالم از «هیچ» - حتی به وجود خدای رخنه پوش هم نیازی نبوده و علم برای توجیه و توضیح تمام حوادث کافی است.1
سوال:
آیا اگر تمام مسائل جهان توضیح علمی داشته باشد؛ باز هم عالم به خدا نیاز دارد؟
پاسخ اجمالی:
فرضیههای الحادی، مثل خدای حفرهها، خلق عالم از هیچ، خدای بیکار از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است:
1- ساعتسازی و رخنه پوشی خداوند فرضیه است و حدس و فرضیه قبل از اثبات تجربی و عقلی اعتبار ندارد.
2- برخی از دانشمندان علوم تجربی، مثل اسپیتزر، هویل و ... نه تنها ادعای عدم وجود خدا را نپذیرفتهاند، بلکه با تکیه بر علوم طبیعی و شواهد تجربی وجود خدا را اثبات کردهاند.
3- خدای فرضیهی «ساعت ساز لاهوتی» يا رخنهپوش، فقط عهدهدار خلقت اولیه و پرکردن شکافها است، اما در فلسفه اسلامی بنابر «حرکت جوهری» و «ضرورت بالغیر»، خداوند در «طول» همه عوامل قرار داشته و هرپدیده، دائما به آفرینش مستمر و ربوبیت خداوند محتاج است.
4- بیشتر فرضیههای الحادیِ فیزیکدانان به تبیین علت مادی، صوری و غایی عالم تکیه دارد؛ مسلم است که تبیین این علتها برای یک پدیده، هیچگاه ما را از وجود «علت فاعلی» آن، بینیاز نمیکند.
5- عدهای از دانشمندان، مانند داوکینز وجود خدا را با استفاده از بحث خلأ یا هیچ کوانتومی رد میکنند؛ باید توجه داشت که خلأ کوانتومی به معنای «عدم» نیست و در فیزیک، «هیچ» به معنای وجود کمترین میزان انرژی است.
پاسخ تفصیلی:
برای بررسی این فرضیهها ابتدا مروری بر تاریخچه آنها داریم:
اصطلاح «خدای حفرهها» نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی، توسط مبلغ مسیحی به نام «هنری درومند» در مجموعه سخنرانیهایش به کار گرفته شد که در کتابی به نام «ظهور انسان» نیز منتشر گردید. او به سرزنش آن دسته از مسیحیانی پرداخت که همواره به مطالبی میپرداختند که علم هنوز پاسخی برای آنها نیافته بود؛ یعنی حفرههایی که با خدا پر میشد.
«هنری درومند» مسیحیان را به پذیرش این واقعیت دعوت نمود که همه طبیعت را متعلق به خدا و نتیجه آفرینش او در نظر گیرند. او گفت: «خدایی فراگیر و حاضر در همه جا، به مراتب از خدای کهنه الهیات مسیحی که تنها گهگاهی اعمال معجزهآمیز انجام میدهد، پرشکوهتر است».
«دیتریش بونهوفر» فیلسوف آلمانی (20م.) نوشت: «اشتباه است که خدا را به عنوان سرپوشی برای دانش ناکامل خود بهکار میگیریم؛ در واقع اگر مرزهای دانش بیشتر و بیشتر گسترش یابند- که این گسترش امری اجتناب ناپذیر است- بهطور همزمان، خدا به عقب رانده میشود و به همین صورت خدا همواره در حال عقبنشینی خواهد بود. ما باید خدا را در آنچه میدانیم؛ بیابیم نه در آنچه که نمیدانیم».2
به طور کلی، فرضیههای الحادی، مثل «خدای رخنهها» و خلق عالم از«هیچ»، از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است:
جواب اول: فیزیکدان معاصر، استیون هاوکینگ که برخی فرضیههایش مورد استناد و توجه اکثر ملحدان قرار گرفته است؛ در اواخر عمر، طی مصاحبهای اعلام کرد که نظرش عوض شده و عالم، خدا دارد.3 ادعای عدم وجود خداوند نه تنها از سوی همه دانشمندان علوم تجربی مورد پذیرش قرار نگرفته است، بلکه برخی از آنها سعی کردند با تکیه بر علوم طبیعی، وجود خدا را اثبات کنند. برخی از این افراد در ادامه معرفی میشوند:
الف) پروفسور اسپیتزر (20م.) در کتاب« اثبات وجود خدا به کمک علم» مینویسد: برای پاسخ به این سوال که آیا خدایی جهان را خلق کرده است؟ باید قدم به قدم مراحل زیررا طی کنیم:
1- هرچیزی که آغازی دارد، علتی دارد.
2- کائنات، آغازی داشته است.
3- بنابراین کائنات هم علتی دارد.
قدم اول همان قانون علت و معلول است که میگوید هر معلولی، برای به وجود آمدن، علتی دارد؛ در غیر این صورت ماده از «هیچ» به وجود آمده است که به هیچ وجه منطقی نیست. در گام دوم باید اثبات کنیم که جهان آغازی داشته است و برای این کار از قانون های علمی کمک می گیریم:
1- قانون ترمودینامیک
2- جهانِ در حال تورم و انبساط.
قدم سوم را فقط باید از مرحلههای قبل، نتیجهگیری کنیم: "کائنات هم علتی دارد".
ب) فرد هویل (Fred Hoyle) (20م.) یکی از برجستهترین اخترفیزیکدانان و البته یکی از منکران سرسخت خدا، با تکیه بر شواهد تجربی؛ به کلی نظرات ملحدانه اش تغییرکرده و میگوید: چرا شما نباید به خودتان بگویید: قطعاً یک موجود فوقالعاده باهوش، ویژگیهای اتم کربن را طراحی کرده است، در غیر این صورت احتمال پیدایش منظم چنین اتمی از طریق نیروهای تصادفی طبیعت، ناچیز است؟!4 البته باید این سوال را ازخودتان بپرسید! تفسیر علمی حقایق نشان میدهد که یک اَبَرشعور یا َابَرعقل، این جهان را با فیزیک، شیمی و زیستشناسی خلق کرده است؛ زیرا نیروهای تصادفی طبیعت، قادر به انجام چنین کاری نیستند.5
جواب دوم:فرضیهی «ساعت ساز لاهوتی» یا خدای ساعتساز، تصویری نادرست از خدا است که از دیرباز، کم و بیش در ذهن بشر وجود داشته است و در دو سده اخیر، به دنبال نظریات ظاهراً علمی، رواج یافته است؛ در حقیقت، فرضیه خدای رخنهپوش، تکمیل و تصحیح فرضیه ساعت ساز لاهوتی است. مقصود از ساعتساز لاهوتی، خدایی است که تنها سازنده جهان طبیعت است، ولی در اداره آن مداخله و فعالیتی ندارد. بسیاری از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسیاری از مشتغلان به فلسفه در دو سده اخیر، چنین تصویری از خداوند در ذهن دارند.
علت پدید آمدن فرضیه ساعتساز لاهوتی، استنباط نادرست فلسفی برخی دانشمندان از فرضیه«ماشین- جهان» نیوتن است که خودْساخته اصول و قوانین مکانیک نیوتن است. این تصویر در ذهن دانشمندان، «تمثیلی» را به همراه داشت که طبیعت مانند ماشینی خودکار یا ساعتی دقیق است که فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به صنعتگر یا ساعتساز محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است؛ به تنهایی کار میکند و به فعالیت و دخالت مستمر سازندهاش نیازمند نیست.
نتیجه این تمثیل باطل چنین است: طبیعت هم فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به خداوند محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است؛ کار میکند و به مداخله و فعالیت مستمر خداوند نیازمند نیست.6
این تصور غلط از خداوند برای بسیاری از دانشمندان الهی و از جمله برای خود نیوتن، خوشایند نبود. اندیشمندان در جست وجوی خدایی بودند که نقشی مستمر در طبیعت داشته باشد؛ بدین منظور، خدای رخنه پوش مطرح شد. این خدا افزون بر آفرینش طبیعت و به کار انداختن اولیه آن، عهده دار برطرف کردن رخنههایی است که در کارکرد عالم به وجود میآید.
جواب سوم:بر اساس فرضیه خدای رخنه پوش یا خدای شکاف ها، خداوند در آغاز خلقت، آفریننده و به کار اندازنده طبیعت است و پس از آن، تعمیرکننده عالم میباشد. مکانیکی را در نظر بگیرید که تعمیرکار یک ماشین است یا ساعت سازی که علاوه بر اینکه سازنده ساعت است، در مواقع لزوم آن را تعمیر نیز میکند.
دقت در تصوير خدای شکافها، نشان ميدهد كه این خدا داراي ويژگيهاي زير است كه هر يك با اشكال مواجه است:
1- خدايي است كه فقط فعاليتي بازدارنده و نقشي انفعالي دارد.خداي رخنهپوش هيچ يك از ذرات بنيادي و نيروهاي تشكيل دهنده طبيعت را نميآفريند؛ زيرا در آغاز خلقت آنها را آفريده است و مخلوقات پس از آن خود به خود موجودند و به آفرينش و ايجاد مجدد احتياج ندارند. خدای شکاف ها هيچ يك از عناصر و مركبات شيميايي يا سلول ها، اندام ها و اعضاي جانداران را نمي آفريند؛ زیرا عناصر، حاصل تركيب ذرات بنيادي و نيروهاي فيزيكيِ از پيش موجودند و از عدم به وجود نیامده اند تا محتاج آفرينش باشند. هيچ يك از سيارات، كرات و امثال آنها نیزخلق نمیشوند؛ چون موجودات جديدي نيستند تا آفرينش بخواهند، بلكه حاصل جمع و تفريق عناصر و مركبات موجود در طبيعت اند. در يك كلام، پس از آفرينش اوليه، هيچ آفرينشي در طبيعت صورت نگرفته است تا خداوند دست اندركار آن باشد.
فعاليتهايي نظير تركيب، تخليط و تحريك مواد موجود در طبيعت كه فعاليت هاي خلّاقانه اند و از طريق آنها انواع عناصر، تركيبات و ديگر موجودات طبيعي حاصل ميشوند؛ نيز از كارهاي عوامل طبيعياند، كارهايي كه ناشي از ذات اين عوامل بوده و براي آنها ضروري است. به نظر معتقدان به خدای رخنهپوش، این دانشمندان عوامل مذکور در انجام دادن كارها از خداوند بينيازند؛ پس اينگونه فعاليتها را هم نميتوان از كارهاي خداوند دانست؛ در نتیجه خداوند رخنهپوش، هيچ نوع آفرينشي در طبيعت و هيچ فعاليت خلّاقانهاي ندارد؛ تنها كاري كه براي او هست بازداشتن عالم از فروپاشي است؛ به عبارت ديگر، خداوند در طبيعت نقشي انفعالي دارد نه فعّال، او منتظر است ببيند كه چه وقت عوامل طبيعي می خواهند وضع موجود طبيعت را به هم ريزند؛ تا دست به كار شود و پيش از آنكه وضع جهان به كلي به هم ريزد، با تصحيحاتي جزئي، از تخریب عالم ممانعت كند! يعني خداي رخنه پوش به غايت «محافظه كار» است.
این تصویر از خدا، با چند مشكل مواجه است:
الف: گمان رفته است كه اجزاي طبيعت؛ يعني كليه پديدههاي طبيعي، فقط در آغاز آفرينش به خداوند محتاجاند و از آن پس، خود به خود و بدون احتياج به خداوند، موجودند؛ در حالي كه واقعیت این است که خداوند «فاعل» پديده ها است و ممکنات براي موجود بودن، همواره به خداوند محتاجاند. هر پديدهاي در تمام مدتي كه وجود دارد؛ آفرينش خدا است و به تعبيري ديگر، طبق «حركت جوهري» هر پديده يك آفرينش مستمر خداوند است؛ پس چنين نيست كه خداوند پس از آغاز خلقت در حال آفرينش نباشد.
ب: «خالقيت مطلق» خداوند انكار شده است؛ زيرا در اين تصوير، فعاليتهاي خلّاقانهاي كه در طبيعت انجام میگيرد، نظير تركيب، تخليط و تحريك مواد، فقط كار عوامل طبيعي است؛ زیرا اين كارها ناشي از ذات عناصر است و انجام آنها براي اين عوامل، ضروري است و درنتیجه اين عوامل در انجام دادن كارهایشان از خداوند بينيازند، اما از ديدگاه فلسفه الهی، اين سخن باطل است؛ زيرا خداوند فاعل عوامل طبيعي است و اين عوامل در انجام دادن كارهايشان نيز به خداوند محتاجاند، بلكه هر يك از كارهاي اين عوامل حقيقتاً كار خداوند هم هست؛ يعني خداوند است كه توسط اين عوامل، مواد را تركيب يا تخليط ميكند و او است كه آنها را به انواع حركتها وا میدارد. از منظر فلسفي، ضرورت حاكم بر كار اين عوامل «ضرورت بالغير» است كه موجب بینيازی از فاعل نيست؛ بنابراين، دليلي كه براي بینيازی اين عوامل از خداوند در عملكردشان ارائه شده، ناتمام است.
حاصل اينكه، در اين تصوير فقط فعاليتهاي بازدارنده و نقش هاي انفعالي كه در طبيعت صورت مي گيرد از كارهاي خداوند به حساب آمده است؛ در حالیكه هر نوع فعاليتي از هر عاملي، حقيقتاً كار خداوند هم هست.
2- خداي رخنه ها، شریک و جانشين عوامل طبيعي است. اسحاق نيوتن بازگشت سيارات از مسير منحرف شده به مسير اصلي را معلول هيچ عاملي طبيعي نميدانست، بلكه آن را بيهيچ واسطه، كار خداوند ميشمرد و اين دقيقاً به معناي جانشين كردن خدا به جاي برخي از عوامل طبيعي و قرار دادن حق¬تعالی در «عرض» ديگر عوامل است كه از ديدگاه فلسفي سخني باطل است.
ممكن است گفته شود پيش از اين بیان شد كه كار هر عامل و فاعلي، حقيقتاً همان كار خداوند است: او است كه با شادی ميخنداند، با غم، ميگرياند، حركت ميدهد، با دارو شفا ميدهد، با ابرباران را فرو ميبارد، با باران گياهان را ميروياند و ...؛ بنابراين ميتوان گفت؛ او است كه از طریق عوامل طبیعی، سيارات منحرف را به مسير اصلي شان بازمي گرداند؛ به تعبير ديگر، چرا خنداندن، گرياندن، حركت دادن، شفا دادن، فرو باراندن باران، روياندن گياهان و ديگر كارهاي طبيعي جسماني حقيقتاً كار خداوندند- بدون اينكه مستلزم جانشيني خداوند به جاي عوامل طبيعي باشد- اما بازگردان سيارات توسط خداوند، مستلزم جانشيني خداوند به جاي عوامل طبيعي است؟! چه فرقي ميان اين كار و ديگر كارهاي طبيعي است؟
پاسخ اين است كه از نظر اندیشمندان مسلمان بين اين كار و ساير فعالیتهای طبيعي فرقي نيست و حقيقتاً ميتوان گفت خداوند، پروردگار و «ربّ عالم» است و از طریق عوامل طبیعی، سيارات را به مسير اصلي بازميگرداند. نقش عوامل طبيعي را در هیچیک از پدیدهها، نمیتوان ناديده گرفت؛ هم عوامل طبيعي مؤثر است، هم خداوند، منتها خداوند در «طول» عوامل طبيعي؛ یعنی علت واقعی است، نه به جاي يكي از آنها و در «عرض» ديگر عوامل. توضیح اینکه اگر یک عامل طبيعي از اين ميان حذف شود، مثلا فرو باراندن باران را كار خداوند دانستيم، ولي نقش نيروي «گرانش زمين» را نيز انكار نكرديم؛ در نتیجه فرو باراندن باران هم كار خداوند است، هم كار نيروي گرانش، اما نه به اين صورت كه مشتركاً و به كمك همديگر اين كار را انجام دهند؛ زيرا اين نيز به معناي «شرک» است؛ یعنی ربّ عالم در عرض و شریک گرانش و ساير عوامل طبيعي قرار گرفته است، بلكه باید گفت پروردگار در «طول» نيروي گرانش اين كار را انجام ميدهد. به تعبيري الهام گرفته از معارف اسلامی، خداوند است كه از طریق عوامل طبیعی، باران را فرو ميبارد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «خدا امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد؛ پس برای هر چیزی سبب و وسیله ای قرار داد».7
نیوتن خدا را در عرض ساير عوامل طبيعي قرار داده، او بازگردان سيارات را كار خداوند دانسته و در اين كار نقش عوامل طبيعي را ناديده گرفته است و اين چيزي جز جانشين كردن خداوند به جاي عوامل طبیعی نيست.
از آنچه گفته شد، ميتوان به طور كلي دريافت؛ نقش خداوند به صورت علت وجودی و در طول تمام عوامل بودن مستلزم اين است كه خداوند بياستثنا فاعل همه كارهاي همه فاعلها و عاملها باشد و هرگز صحیح نیست که فاعل كارهاي برخي از آنها باشد و فاعلیت عوامل طبیعی و غیر طبیعی، جلوه و آیه فاعلیت حق¬تعالی است.
3- رخنه پوشي خداوند يك فرضيه است. قانون های علوم تجربي دو نوعاند: قوانين ساده و پيچيده. قوانين ساده از طريق مشاهده مستقيمِ مواردي معدود و تعميم آن به همه موارد مشابه به دست ميآيند، مانند قانون انبساط حرارتي فلزات. دست يافتن به قوانين ساده از طريقِ ابداعِ فرضيه هاي حدسي نيست؛ تا به خلاقيت و نبوغ نياز باشد، اما قوانين پيچيده تجربي دو مرحله دارند:
الف: فرضيه؛ در این مرحله، دانشمند پديدههاي متنوعي را در طبيعت مشاهده ميكند كه ظاهرا مشابه يكديگر نيستند، همانند سقوط اجسام روي زمين، گردش ماه به دور زمين، گردش زمين و ساير سيارات به دور خورشيد، جزر و مد درياها، مسير سهمي شكل سقوط گلوله توپ، مدار بيضي شكل سيارات و ... . دانشمند تجربی سعي ميكند با ابداع مفاهيم غيرمحسوس، همانند نيرو، جرم و جاذبه و ارتباط آنها با يكديگر قانوني ـ مثلا گرانش عمومي ـ را ارائه كند كه همه اين موارد متنوع را توجيه كند؛ تا مرحله قانون، نظرات او در حد فرض و به عبارت صريحتر، در حد حدس است و صحت و سقم آن معلوم نبوده و از نظر علمي اعتباري ندارد.
ب: مرحله آزمايش؛ دانشمند در این مرحله بر اساس فرضيه مزبور موارد جديدي را -غير از موارد مشهود- پيش بيني ميكند كه قابل آزمايشاند. بر اساس اينكه با چنين آزمايشي پيش بيني مزبور به تحقق می پيوندد يا نه، تكليف فرضيه مزبور روشن ميشود؛ یعنی يا به صورت قانون علمي معتبر عرضه ميگردد؛ يا رد ميشود.
طرح مسئله به صورت فرضيه از ويژگيهاي علوم تجربي نيست. گاهي، به ندرت، ممكن است نظريهاي فلسفي ابتدا به شكل فرضيه در ذهن فيلسوف مطرح شود. آنچه علوم تجربي را از علوم عقلي، مثل فلسفه، متمايز ميسازد روش تحقيق ـ روش اثبات يا ابطال ـ فرضيه است. به طور معمول در علوم تجربي روش تحقيق، مشاهده و آزمايش و در علوم عقلي، استدلال است.
اكنون، با دقت میفهمیم که فعاليت خداي رخنهپوش به شكل فرضيه مطرح است. نيوتن پديدههايي طبيعي، همچون بازگشت سيارات به مسير اصلي را مشاهده كرد كه به نظر او نه گرانش عمومي ميتوانست آنها را توجيه كند و نه هيچ عامل طبيعي ديگري براي آن وجود داشت. نیوتن براي توجيه این پدیده، به عاملي ماوراءالطبيعي؛ يعني فعاليت خداوند متوسل شد. او گردش سيارات در مسيرهاي اصلي ساير پديدههاي طبيعي را همه كار عوامل طبيعي میداند، اما كارِ تصحيحِ انحرافاتِ پديد آمده در مسير سيارات را كار خود خداوند فرض كرد؛ پس رخنه پوشي خداوند فقط يك فرضيه و حدس است.
حال اشكال مهم اين است كه چنين فرضيهاي غيرمعتبر است؛ زیرا اعتبار آن به روش تجربي؛ يعني با مشاهده و آزمايش، تحقيق نشده و این فرضیه به روش عقلي؛ يعني با استدلال عقلی و برهان نیز، اثبات نشده است؛ زیرا نه تنها استدلالي بر آن ارائه نگشته است، بلكه استدلالهاي عقلي بر بطلان اين نظريه دلالت دارند. از نظر عقل، هر فعلي كه از هر عامل و فاعلي سر ميزند؛ فعل خداوند هم هست و نميتوان بين افعال تمايز قائل شد و دستهاي را فعل خداوند و گروه ديگر را کار غیر خدا دانست؛ بنابراين اگر تصحيح مسير سيارات كار خدا است؛ همچنين حركت آنها، تركيب مواد و ديگر پديدههايي كه به طور دائم در طبيعت رخ ميدهند؛ همه كار خدا هستند.
4- فرضيه رخنه پوشي خداوند فرضيهای «توصيفگر» نيست. در فرضيههاي علمي، دانشمند با تعدادي پديده روبه رو است كه ظاهرا با يكديگر تفاوت دارند و نقش فرضيه اين است كه همه آنها را تحت قانون واحدي گرد مي آورد؛ به عبارت ديگر، يك فرضيه، توصيفِ واحدی از پديدههاي متعدد است كه به حسب ظاهر وجه اشتراكي با يكديگر ندارند؛ پس در حقيقت، هر پديده يك داده و اطلاع است و دانشمند با تعداد زيادي از اين دادهها مواجه است. او با توجه به اين دادهها، قانون واحدي را ارائه ميكند؛ به اين ترتيب، فرضیه و توصيف، تابعي از اين دادهها است؛ يعني اگر آشكار شود كه يكي از دادهها اشتباه است و داده ديگري به جاي آن بايد قرار داد يا با آزمايشهاي تازهتر، داده جديدي به دست آيد؛ ممكن است به تصحيح فرضیه مذكور يا به بطلان آن منجر شود؛ بنابراين، فرضيههاي علمي توصيف گرند؛ یعنی ريشه در دادهها و اطلاعات دانشمند دارند.
یکی از اشكالات فرضيه رخنهپوشي خداوند اين است كه توصيفگر نيست. اين فرضيه هيچ يك از دادهها را توصيف نکرده؛ صرف حدس و گمان است و به همين دليل، تعويض اين دادهها يا اضافه شدن اطلاعات جديد، تأثيري در سرنوشت آن ندارد؛ از اين رو، هرگاه از توصيف علمي تعدادي پديده طبيعي عاجز مانديم؛ ميتوانيم فرضيهاي مشابه فرضيه خداي رخنهپوش به كار برده و مثلا اعلام كنيم اين پديدهها مستقيماً كار خودِ خداوند هستند و هيچ عاملي طبيعي براي آنها وجود ندارند؛ به تعبير ديگر، فرضيه خدای رخنهپوش، توصيفگرِ دادهها و اطلاعات انسان نيست، بلكه هنگامي كه دانشمندان از دستيابي به فرضيات توصیف گر در مورد عوامل طبیعی عاجز شدند؛ به فرضیات غیر توصیفگر؛ یعنی به خدای رخنهپوش و صرف حدس و گمان، متوسل گشتند.
5- فرضيه خداي شکافها، توجيهگر جهل علمي انسان و در معرض ابطال است. برطرف شدن جهل و پيدا شدن فرضياتِ توصيفگرِ مناسب براي پديدههاي عالم، موجب طرد فرضيات غیر توصیفگر، مثل فرضیه خدای رخنهپوش مي شوند؛ نگاهي به تاريخ علم گواه اين مدعا است. با مطرح شدن فرضيه «سحابي لاپلاس»، توصيفي مناسب براي تصحيح انحرافات سيارات پيدا شد. اين فرضيه، چون توصيفگر بود؛ فرضيه خداي رخنهپوش را طرد كرد و این خدا به طور کلی از دخالت در طبيعت كنار گذاشته شد. به تعبير لاپلاس، او نيازي به چنان فرضيهاي نداشت؛ بدين ترتيب، هر چه پرتو افشاني علم جديد بيشتر شد؛ خداي رخنهپوش نيز بيشتر عقبنشيني كرد تا سرانجام به هيئت «معمار بازنشسته طبيعت» يا «خداي بيكار» در آمد؛ یعنی خدای شکافها، به تدریج به خدای بیکار تبدیل شده و درنهایت، حذف گردید.
آري، خدايي كه جايگزين مجهولات انسان است و اعتقاد به او ريشه در جهل بشر دارد، نه در علم او، عاقبتي جز اين ندارد.8
جواب چهارم:افرادی مانند ریچارد داوکینز(21م.) با استفاده از حوزه تخصصی خود، وجود خداوند را رد میکنند، مثلا برخی میگویند در فیزیک کوانتوم، ذره میتواند از «هیچ» به وجود آید؛ در حالی که این استدلال، نوعی عوام فریبی است. امروزه یکی از واژههای بحث برانگیز و تحریف شده در دنیای کوانتومی-که مدام مورد دستبردها و تفاسیر عقیدتی قرار میگیرد- واژه «خلاء کوانتومی» یا به طور رایج «هیچ کوانتومی» است.
برخی به اصطلاح مروّجان علم که عملاً به ترویج باور خود به جای علم میپردازند؛ از خلاء کوانتومی تحت عنوان «هیچ» سوء استفاده میکنند. باید اصرار داشت که از به کارگیری واژه «هیچ» برای خلاء کوانتومی خودداری کنیم؛ زیرا مفهوم «هیچ» در فیزیک با معنای عوامانه آن تفاوت دارد؛ در واقع، «هیچ» در ذهن عوام به معنای «عدم» است، در یک جمله، خلاء کوانتومی اصلا و ابداً «هیچ» نیست. خلاء کوانتومی در نظریه میدان کوانتومی، فضای دارای کمترین میزان انرژی است که گاهی به آن میدان نقطه صفر میگویند. فضای خلاء کوانتومی به هیچ وجه خالی نیست، بلکه دارای امواج الکترومغناطیس و ذرات گذرایی است که دائما بوجود آمده و از بین میروند. مقدار این خلاء، نزدیکترین حد ممکن به صفر است.
اساسا خلاء کوانتومی هیچگونه ارتباطی با واژه هیچ به معنای شناخته شده آن ندارد. اینکه مروجان علوم تجربی سعی میکنند برای زدودن باورهای غلط از ترویج باورهای خود و انتساب آن به علم استفاده کنند؛ ابداً توجیه مناسبی نیست. ما اجازه نداریم برای نشان دادن خطای یک باور، نظر شخصی یا مورد علاقه خودمان را در قالب علم جا بزنیم.
خلاصه، لازم است در مورد هر استدلالی - در اثبات و رد خدا- کاملا تحقیق کرده و تنها به این دلیل که یک دانشمند مشهورآن را بیان میکند؛ قانع نشویم!9
جواب پنجم:توصیف فیزیکی یک پدیده طبیعی یا توضیح جهان به وسیله علم، آن را از «فاعل» بینیاز نمیکند. در علم منطق و فلسفه برای هر پدیده، چهار علت معرفی شده است: علت صوری، علت مادی، علت غایی و علت فاعلی.10 اگر اندیشمندی پدیدهای را از زاویههای علل سه گانه (مادی، صوری و غایی) توضیح دهد؛ هیچگاه از تبیین علت فاعلی بینیاز نمیشود؛ به بیان دیگر اگر کسی توانست اجزاء، قوانین، روابط و... یک پدیده را کاملا توضیح بدهد، مسلم است که این پدیده از علت فاعلی بینیاز نمیشود.
به عنوان مثال اگر کسی توانست قوانین، روابط و اجزای یک گوشی همراه را توضیح بدهد، آیا دلیل این است که سازنده ندارد؟! معمولا همه پدیدههای ساخت بشر را میتوان از لحاظ اجزاء، روابط، قوانین و ... تبیین کرد، ولی این دلیل نمیشود که سازنده نداشته باشد؛ از اینرو در جواب کسانی که پدیدههای جهان را توضیح داده و قوانین فیزیکی، شیمیایی و ... را تبیین میکنند؛ میتوان گفت که شما نهایتا توانستید علت مادی، صوری و غایی ممکنات را توضیح بدهید، ولی این مطلب هیچگاه پدیدهها را از علت فاعلی بینیاز نمیکند.
پل دیویس(21م.) استاد برجسته دانشگاه آمریکا و نویسنده کتاب «بنیانهای علمی برای جهان عقلانی» طی مصاحبهای میگوید: «اینکه جهان به وسیله علم قابل توضیح است، از لحاظ منطقی به معنای این نیست که وجود خدا غیر ممکن است». او اگرچه به خداوند ِادیان سنتی باور ندارد، اما این فرض را نیز نمیپذیرد که کیهان یک تصادف بیهدف است، بلکه او از رهگذر تحقیقات علمی، به این باور رسیده که جهان فیزیکی را نبوغی بس شگفتآور ساخته است؛ در نتیجه دیویس نمیتواند بپذیرد که جهان، تنها یک واقعیت بدونشعور است.11
نتیجه:
«خدای رخنهپوش» که در نهایت به «خدای بیکار» و «هیچ» تبدیل شد و مورد انکار ریچارد داوکینز، پل دیویس و... قرار گرفت؛ ساخته الهیات یهودی و مسیحی است. این خدا، با پروردگاری که اسلام معرفی میکند؛ یعنی با «ربالعالمین» سنخیت ندارد؛ زیرا او هر لحظه در کار خلق و تدبیر عالم است (کل یوم هو فی شان؛ آل عمران/ 29). اگر مباحث حکمت متعالیه در مورد حقتعالی و موضوعاتی، مانند حرکت جوهری، ضرورت بالغیر، علل اربعه و... به خوبی تبیین شود؛ میتواند به شبهات بسیاری از ملحدان، پاسخ برهانی و علمی دهد.
پینوشت:
- ر.ک: سلیمانی امیری، عسکری(1388) نقد برهان ناپذیری وجود خدا، ص ۱۷، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب(انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه).
- محمدی، مسعود(1385) مقاله «بررسی شبهه توهم خدا»، سایت حوزه؛ حسن¬زاده، صالح، مقاله«سير و تطور مفهوم خدا در فلسفه غرب از هابز تا نيوتن»، آینه معرفت، شماره 9 .
- مقاله« هاوکینگ ادعایش را در نفی مورد خدا پسگرفت»، http://www.momtaznews.com.
- فرد هویل؛ در واقع به نظریه «استنتاج بهترین تبیین» (IBE) تکیه کرده که اجمالا چنین تعریف شده است: «محتمل ترین تبیین، احتمالا بهترین تبیین و صادق است». ر.ک: نصیری، منصور(1396) استنتاج بهترین تبیین، تهران: پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی.
- ریاحی، ناهید (۱۳۹۴)، مقاله «خدا چیست؟ آیا کوانتوم وجود خدا را اثبات می کند؟»، 27 اردیبهشت.
- عبودیت، عبدالرسول(1384)، مقاله« تحلیل و بررسی اندیشه ساعت ساز لاهوتی»، بازتاب اندیشه، شماره 61.
- کلینی،محمد بن یعقوب(1369) اصول کافی، ج1، ص 183، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه؛ قال ابی عبدالله علیه السلام: «ابی الله أن یجری الاشیاء إلا باسباب فجعل لکل شیء سببا...»
- عبوديت، عبدالرسول(1385)، بررسي انديشه رخنه پوش لاهوتي، معرفت فلسفی، شماره 14؛ باربور، ايان (1362)، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهى، ص51ـ52، تهران: مرکزنشردانشگاهی؛ عبوديت، عبدالرسول(1378)، هستى شناسى، فصل 2، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى؛ زارع، روزبه، الهیات طبیعی معاصر و خدای رخنهها، سایت پژو هشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- ریاحی، ناهید(۱۳۹۴)، مقاله«خدا چیست؟ آیا کوانتوم وجود خدا را اثبات می کند؟»،۲۷ اردیبهشت؛ سایت science & philosophy، مقاله« خلاء کوانتومی، نه هیچ کوانتومی» ،۱۴ مهر ۱۳۹۷.
- طباطبایی، محمدحسین(1420 ق)بدایه الحکمه، ص 124-109، چاپ اول، قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة، مؤسسة النشر الإسلامي.
- ر.ک: متن مصاحبه پل دیویس، قسمت اول: خدا و هدف زندگی، سایت ما و جهان.

رابطه فیزیک و متافیزیک
فیزیک با متافیزیک چه رابطه ای دارند؟
امروزه ورود غیر متخصصانه بسیاری از فیزیکدانان به حوزه متافیزیک، مشکلات علمی فراوانی به وجود آورده است. برخی دانشمندان، با برداشت الحادی از فرضیههای فیزیکی- مثل بیگ بنگ – و با نگاه متافیزیکی و «فیلسوفانه» به عالم میگویند: قوانین فیزیک به تنهایی برای به وجود آمدن جهان، کافی است و عالم به خالق احتیاج ندارد! برای تبیین و نقد این مطلب با طرح یک پرسش و شبهه آغاز میکنیم.
سؤال: آیا با کمک علم فیزیک میتوان مسائل مربوط به آغاز جهان را تجزیه، تحلیل و نقد نمود؟
شبهه: با وجود پیشرفتهای علوم تجربی؛ به ویژه فیزیک و اختر فیزیک ، چه نیازی به متافیزیک و فلسفه است؟
جواب اجمالی
«متافیزیک»، لغتی یونانی و به معنای علمی به کار میرود که موضوع آن «وجود» است. «فیزیک» نیز واژهای یونانی و به معنای طبیعت است. علم فیزیک به بررسی ویژگیهای طبیعت میپردازد و موضوع آن، ماده و حرکت آن در فضا و زمان است. دانشمندانی که درباره کل جهان صحبت میكنند، در واقع خواسته یا ناخواسته از فلسفه(متافیزیک) و جهانبینی خود سخن میگویند؛ بنابراین باید نوعی از جهان بینی را انتخاب كنند که عالمانه، صحیح و فلسفی باشد. جهانبینی فلسفی ـ الهی با تکیه بر علم و وحی، برای پیدایش جهان، آغاز و انجام آن، توضیحی جامع و عالمانه دارد. فیلسوف الهی با استمداد از متافیزیک و قضاياى بديهى و نظرى، در كليات جهان هستى بحث كرده و به اين وسيله به مبدأ آفرينش، كيفيّت پيدايش جهان، آغاز و انجام آن پىمیبرد. برخی برداشتهای الحادی از فرضیه بیگ بنگ که در واقع نوعی تفسیر متافیزیکی غلط از عالم است، مورد انتقاد بسیاری از فیزیکدانان، مانند باکال، پِن رُز، دیویس و اُومبِرتواِکو قرار گرفته است، مثلا منتقدان پرسیدهاند: خودِ قوانین فیزیک از کجا آمده اند؟! چرا برخی فرضیههای ملحدانه، به قوانین فیزیک، منزلتی متافیزیکی، ابدی و خدایی دادهاند؟! قانون بیشعور، چگونه میتواند جهان سرشار از هوشمندی را خلق کند؟! اگر فیزیکدانی به ادعای خود، پوزیتیویست و تجربه گرا است، باید از او پرسید: چگونه وارد مسائلی میشود که متافیزیکی، غیرحسی و تجربه ناپذیرند؟! «پائول دیویس» ستارهشناس و فیزیکدان مشهور میگوید: برخی از معتقدان به بیگ بنگ از خدای متعال پرهیز میکنند، ولی در همان حال به جای خدا، امر متافیزیکی و متعالی دیگری را قرار داده و آن را «قوانین فیزیک» مینامند؛ در نتیجه بدون تکیه بر مسایل فلسفی و متافیزیکی، سخن گفتن از آغاز و انجام جهان، عالمانه نیست و فلسفه و فیزیک تحت شرایطی ،می توانند همکاریهای عالمانه وسودمندی داشته باشند.
جواب تفصیلی
ارزش و اعتبار علم فیزیک بین اقشار فرهیخته جامعه و برخی برداشتهای غلط از فرضیههای فیزیکی، فضایی غیرعالمانه و شبههناک ایجاد کرده است. یکی از مهمترین کلیدهای پاسخ به شبهات، تفکیک دقیق و علمی میان فیزیک و متافیزیک و تبیین نوع تعامل بین این دو حوزه است. موارد دیگر ضرورت پرداختن به این موضوع را میتوان چنین برشمرد:
1. پاسخ به شبهات اعتقادی؛
2. روشن شدن نیازمندی بشر به متافیزیک، فلسفه و دین؛
3. اثبات ناتوانی فیزیک و اختر فیزیک در تبیین مسائل متافیزیکی و دینی؛
4. تبیین توانمندی فلسفه برای پاسخگویی به سوالات مربوط به آغاز جهان.
برای تبیین موضوع از مفهومشناسی واژهها کمک میگیریم:
«متافیزیک»، لغتی یونانی و به معنای علمی به کار میرود که موضوع آن "وجود" است و مباحثی، مانند وجود و عدم، علّت و معلول، خدا، صفات و افعال او و آغاز و انجام جهان را مطرح میکند. علم متافیزیک از همه علوم، كلّىتر بوده و در نتیجه دانشهای دیگر به آن نيازمندند.1
«فیزیک» نیز واژهای یونانی و به معنای علم قوانین حاکم بر طبیعت است. علم فیزیک به بررسی ویژگیهای طبیعت میپردازد و موضوع آن، ماده و انرژی، حرکت آن در فضا و زمان است.2 امروزه برخی از فیزیکدانان، درباره کل جهان، بر اساس فرضیه بیگ بنگ، نظراتی دادهاند که مورد انتقاد بسیاری از فیزیکدانان و فلاسفه، مانند باکال، دیویس و اُومبِرتو اِکو قرار گرفته است. منتقدان این فرضیه، با آن که همگی خداپرست نیستند، اما این فرضیه را «علمی» تلقی نکردهاند. باید توجه داشت که استقبال رسانهها از این فرضیه، دلیل اتقان و صحت آن نیست. کتاب «طرح بزرگ»، مدعی نفی خدا است، درحالی که به باور بسیاری از مشاهیرِ جهانِ فیزیک و فلسفه، مانند پن رز، نظریه بیگ بنگ، توان علمی لازم برای اثبات خود را ندارد.3
«پائول دیویس» ستاره شناس و فیزیکدان مشهور نیز میگوید: خداناباوران از خدای متعال پرهیز میکنند، ولی در همان حال به جای خدا، امر متعالی دیگری را قرار میدهند و آن را قوانین فیزیک مینامند.
برخی فیزیکدانان با برداشت ملحدانه از فرضیه بیگ بنگ میگویند: قوانین فیزیک به تنهایی برای به وجود آمدن جهان، کافی است و جهان به خالق احتیاج ندارد. باید از این گروه چند سوال پرسید:
ـ خودِ قوانین فیزیک از کجا به وجود آمدهاند؟
ـ چرا فیزیکدانان ملحد در حال انکار خداوند، در واقع به قوانین فیزیک، منزلتی متافیزیکی، ابدی و خدایی دادهاند؟
ـ قانون بی شعور، چگونه میتواند جهان سرشار از هوشمندی را خلق کند؟
ـ اگر فیزیکدانان ملحد به ادعای خود، پوزیتیویست و تجربه گرا هستند، چگونه وارد مسائلی میشوند که حسی و تجربه پذیر نیستند؟
جالب است بدانیم که بسیاری از فیزیکدانان برجسته، مثل پن روز معترفند، تا کنون بشر توانسته است تنها به 5 درصد جهان شناخت پیدا کند و 95 درصد گیتی ناشناخته است که آن را ماده تاریک مینامند؛ بنابراین بشر نمیتواند با چنین علم محدودی، احکامی کلی و قطعی در مورد خالق و آغاز جهان صادر کند.
دانشمندانی که درباره کل جهان صحبت میكنند، در واقع خواسته یا ناخواسته از جهانبینی خود سخن میگویند؛ بنابراین باید نوعی از جهانبینی را انتخاب كنند که عالمانه، صحیح و فلسفی باشد. جهانبینی فلسفی - الهی با تکیه بر علم و وحی، برای پیدایش جهان و آغاز و انجام آن، توضیحی جامع و عالمانه دارد، اما جهانبینیهای مادی برخاسته از علم فیزیک، از تفسیر عالمانه نسبت به آغاز جهان، ناتوان است.4
نتیجه:
1. علم فیزیک ویژگیهای ماده را بررسی میکند، ولی موضوع علم متافیزیک، «وجود» است و از سایر دانشها کلیتر بوده است و صلاحیت دارد که در مورد آغاز جهان صحبت کند.
2. امروزه نظریه بیگ بنگ، مورد انتقاد بسیاری از فیزیکدانان و فلاسفه، مانند باکال، پِن رُز، دیویس و اُومبِرتو اِکو قرار گرفته است.
3. فیزیکدانانی که میخواهند درباره کل نظام جهان، آغاز و انجام آن سخن بگویند باید افزون بر لباس فیزیک، جامه متافیزیک و فلسفه را نیز به تن کنند تا بتوانند کلامی علمی و محکم را ارائه نمایند.
4. با فرضیه های غیر قطعی، مثل بیگ بنگ نمیتوان به طور قطع در مورد آغاز جهان نظر داد.
5. فیزیک با توضیح چگونگی آغاز جهان که امری غیر تجربی و متافیزیکی است؛ خواسته یا ناخواسته عینک فلسفی به چشم زده و از حیطه موضوع علم فیزیک؛ یعنی ماده خارج شده است.
6. تبیین تعاملات علمی ، سودمند و دو جانبه فیزیک و فلسفه،در این نوشتار مختصر نگنجیده و مجالی واسع می طلبد.
پینوشت:
- ر.ک: طباطبایی، محمدحسین(1364) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1، ص48، تهران: صدرا.
- سایت wikipedia.org، دانشنامه آزاد.
- . Stephen Hawking the grand Design Random House
- ر.ک: مطهری، مرتضی(بیتا) مجموعه آثار، ج3، ص44-27؛ ج2، ص86-77، تهران: صدرا.

نیاز بشر به دین
سؤال: بشر تا کی به خدا و دین نیاز دارد؟
پاسخ: پدیده «دین» همواره به عنوان یک موضوع مهم «میان رشتهای» در شاخههای فلسفه دین، الهیات جدید،کلام، جامعهشناسی دین، روانشناسی دین و ... مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. موضوعاتی، مثل خاستگاه و منشا دین، نیاز بشر به دین، انتظار بشر از دین و کارکرد دین، از تشکیکها و پرسشهای انسان عصر جدید در مورد دین و باورهای دینی، زاده شده است. تمدن غرب از سویی بر اساس علممداری مادی و خردمحوری جدید، عدم اصالت دین و باورهای دینی را فرض نهاده و از دیگر سو، برابر گستره گسترده جغرافیایی و تاریخیِ نفوذ باورهای دینی و ژرفای ایمان مذهبی، قرار گرفتهاست؛ اکنون میبایست به این پرسش پاسخ گوید: چگونه امری که ـ دست کم به گمان برخی ـ چیزی جز پندارو توهماتِ کودکانه و آرزومندانه نیست، چنین عمیق در روح و جان همه آدمیان ریشه دوانده است!؟
پاسخ اجمالی
منشا دین از منظر منکران، امري «غير اصيل» و تابع عواملی، مثل جهل، اختلاف طبقاتى، تقليد، ترس و ... است. این فرضیهها از زوایای مختلف قابل نقد است:
1. دين پديدهاي اصيل و بنيادي است و در وجدان و فطرت بشر ريشه دارد، البته به تعبیر علامه طباطبایی، نقش جامعه در ظهور دين نيز ضروري است.
2. سخنان منکران جز يک سلسله فرضيّهها چيز ديگرى نيست؛
3. در این فرضیهها وحدت نظر وجود ندارد؛ بسيارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبيعى بودن حسّ دينى نظر دادهاند و آن را جزء جداناشدنی وجود بشر به شمار آوردهاند. نیاز بشر به دین، زمانی به طور علمی تبیین میگردد که از انسان، جهان، دین و منشا دین تعریف صحیحی ارائه شود؛
4. اگر منظور از منشأ دين، علت پيدايي دين باشد؛ دینباوران در جواب آن میگويند: منشأ و منبع پيدايش دين، خدا و وحي آسماني است. برخي ملحدان میگويند منشأ آن سحر، جادو يا شيطان است و بعضی نيز ادعا میكنند كه دين را قدرتمندان ساختهاند. این پاسخها، مبتنی بر انواع جهانبينی است. براساس جهانبینی اسلام، مبدأ فاعلي دينْ خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ديدار انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقاي الهی بار يابند.1
5. گاهي مراد از منشأ دين، علت پذيرش يا انگيزه قبول دين؛ یعنی سؤال از علل و عوامل است كه مردم را به سوي دين كشانده است. از دیدگاه اسلام، علت اصلی گرايش انسان به دين در بخش انديشه، عقل و فطرت و در بُعد انگيزه، جلب رضای خدا است. انگيزههای ديگر، مانند عوامل روانی يا اقتصادی، عوامل فرعی است كه زمينهساز و علل معدّه گرايش و پذيرش دين در انسان است؛2
6. برخی گرایش به دین را مولود جهل، ترس و تقلید دانستهاند؛ در حقیقت، منشا دین جهل نیست؛ زیرا بعضی از برجستهترین دانشمندان عصر حاضر، مثل انیشتاین خداپرست بودهاند. نه تنها او كه امروز دنیای علم به سوی پذیرش دین رفته و با گذشت زمان و پیشرفت علم، بشر به دین نیاز بیشتری را احساس میکند. منشأ دین، نمیتواند ترس باشد؛ زیرا شجاعترین افراد، مثل انبیاء و اولیای الهی؛ همچون حضرت موسی علیهالسلام، ائمه اطهار علیهمالسلام و... دیندارترین افراد بودهاند؛
7. پدیدارشناسان معتقدند؛ برای راهیابی به منشأ دین، باید به ساختارهای ماهوی و معانی پنهان منشأ و پدیدههای دینی، توجه کرد؛
8. عنصر دین در زندگی به قدری ريشهدار و مهم است که برخی از متفکران، انسان را «حیوان دیندار» نامیدهاند.
جواب تفصیلی:
برخی دانشمندان علوم تجربی، اقتصاددانان، روانشناسان، فیلسوفان دین و جامعه شناسان معتقدند با وجود نهادهای اجتماعی (اداره، کمیته، تعاونی، نهضت، جمعیت، حزب، جبهه، شورا )و پیشرفت علم، بشر امروز به دین و خدا احتیاج ندارد.
برای اثبات این ادعا، هر کسی از ظن خود و با توجه به حوزه مطالعاتی و تخصص خود، امری را به عنوان منشا ایمان دینی معرفی کرده و آن را - و تنها آن را- خاستگاه همه ادیان و باورهای دینی دانسته است. از نمونههای شاخص این نگرش، میتوان به تحلیلهای مارکس، فروید و دورکهیم اشاره کرد. این رویکرد که مهمترین فرضیه در تحلیل دین در قرون اخیر به ویژه قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است؛ به روش تبیین فروکاهشیِ (reductionism) دین مشهور است. پیروان این روش با تکیه بر همان پیش فرضهای علممداری مادی و خردمحوری جدید، «عدم اصالت دین» و باورهای دینی را فرض نهاده و بر این عقیدهاند که دین، امری اصیل نیست و نمود و گویای چیزی دیگر است؛ یعنی استقلال وجودی دین را باور نداشته، بلکه آن را «متغیری وابسته» و تابع میدانند که به یک عامل اصیل اجتماعی، روانی، زیستی و ... برمیگردد. این جریان در دهههای اخیر از سوی بسیاری از پژوهشگران به ویژه پدیدارشناسان، مورد انتقاد واقع شده و روش پدیدارشناسی به تدریج تفوق یافته است که از طریق مطالعه تطبیقی و نظاممند ادیان، درصدد شناخت ساختار ماهوی و معانی پنهان اعتقادات و شعایر دینی است.
معمای منشا دین، آنگاه پیچیدهتر میشود که با وجود برخی ساده انگاریهایِ عصر روشنگری و تحولات پس از دوره رنسانس که به موازات رشد علم و آگاهی، زوال تدریجی ایمان دینی را انتظار میکشید. مشاهده شد که ایمان و اعتقاد دینی هم چنان بخش مهمی از حیات مادی و معنوی انسان را در سیطره خود دارد و حتی در جهتی رو به فزونی است.
پرسش از منشأ دین با توجه به منظرهای گوناگون، جوابهای متعدد دارد که به طور اجمال، سه ديدگاه جامعه شناسی، روانشناسی و اسلام معرفی و بررسی میشود. جهت تبیین این نظرات، ابتدا اصطلاح «منشا دین» مورد واكاوی قرار میگیرد.
1- اصطلاح «منشأ دین» دارای معانی و تفاسیر مختلف است که در اینجا به دو مورد اشاره میشود:
معنای يكم؛ علت پيدايی دين
سؤال از منشأ دين، گاهی پرسش از «علت پيدايش دين» است. در اين تفسير، دينْ پديدهای حقیقی، اصیل و خارجی است كه مستقل از انسان و جدای از پذيرشِ او وجود واقعی دارد؛ از اينرو میتوان درباره علت پيدايش آن بحث و سؤال كرد. در این جواب، بعضی میگويند علت پيدايش دين، خدا و وحی آسمانی است و برخی ديگر معتقدند؛ منشأ ادیان، سحر، جادو يا شيطان است و بعضي نيز ادعا ميكنند كه دين را قدرتمندان ساختهاند؛ چنانكه «ماركسيسم» میگويد: دين، ساخته دست قدرتمندان، براي تحميق و استثمار محرومان است.
معناي دوم؛ علت دينداري مردم
گاهی از منشأ دين سخن گفته میشود و مراد از آن، علت پذيرش دين يا انگيزه دينداری است؛ به بيان ديگر، پرسش از علل و عواملی است كه مردم را به سوی دين كشانده است. آيا علل و انگيزههای فردی و روانی انسان را به سوی دين كشانده كه پاسخ آن روانشناسانه است يا انگيزههای اجتماعی و را به سمت دين سوق داده كه بايد پاسخ را از جامعه شناسی خواست يا علت، چيز ديگری است؟
همه پاسخهای ياد شده، مبتنی بر نوعي جهان بينی است. براساس مکتب اسلام، منشأ دينْ؛ يعنی مبدأ فاعلی آن خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ملاقات انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقاي الهی بار يابند.3
ميان منكران دين، راجع به منشأ دين وحدت نظر وجود ندارد. بسيارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبيعى بودن حسّ دينى نظر دادهاند و آن را جزء لا ينفكّ وجود بشر به شمار آوردهاند. آلبرت اينشتاين فيزيسين و رياضیدان معروف و بزرگ عصر بیستم، معتقد است كه احساسات مردم در مورد مذهب متفاوت است و علّت گرايش به مذهب را در همه طبقات نمیتوان يكسان دانست. او میگويد: «براى يك انسان ابتدائى، ترس از مرگ، گرسنگى، جانور وحشى و مرض ايجاد كننده زمينه مذهبى است. فكر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود، موجوداتی مىسازد و بعد از آفريدن به اين فكر مىافتد كه چگونه از خشم آنها بگریزد و چطور بر سر لطفشان بياورد؟ اين گونه مذهب را باید مذهب ترس ناميد و خدايى كه در اين مذهب پرستيده مىشود خداى واقعى نيست و این نحوه پرستش، به نوعى بتپرستى منجر مىشود.» 4
جامعهشناسي دين
علم جامعه شناسى از ابتدا فرض را بر اين گذاشته كه پديده دين و مذهب، «اصیل» نیست؛ یعنی مولود فعل و انفعالات جامعه است؛ ريشه الهى و ماورائى ندارد و اصلًا اينكه مذهب ريشه الهى دارد؛ جزء فرض نيست، مثل اين كه اگر به ما بگويند راجع به علّت پيدايش فكر نحوست «سيزده» تحقيق كنيد كه چگونه این فكردر ميان مردم پيدا شده است؛ انسان میبيند منطقاً هيچ فرقى ميان عدد سيزده و عدد چهارده نيست و نحوست، ساخته وهم و خرافات است. جامعهشناسی هم میگويد دین، همان «من جمعى» تو است، منتها اين را گم كردهاى و از بيگانه و بيرون از خود آن را جستجو مىكنى و اين همان «از خود بيگانگى» است؛ يعنى انسان «خودش» را فراموش میكند، «غير» را به جاى «خود» میگيرد و آن غير، دین و ماوراء الطبيعه است.5
برخی جامعهشناسان در مورد علل گرایش به دین و منشأ دین، فرضیههای غیر علمی و اثبات نشدهای مطرح کردهاند؛ حتى ميان خود منكران دين، وحدت نظر وجود ندارد. نظريّات مختلفى از طرف آنها ابراز گشته كه همه رد شده است، مثل:
الف.زاییده روح جمعی: «امیل دورکهیم» از جامعه شناسان مشهور قرن 20 میلادی از نظریات مذهبى روزگارش، بهویژه از تفکرى که دین را پدیدهاى ساختگى و موهوم معرفى می نمود، به شدت انتقاد کرد. او می پرسد: اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چیست؟ حتى ابتدایىترین دین بیانگر نوعى حقیقت است و دین چیزى نیست مگر بازنمود نمادین جامعه؛ یعنی جامعه، سرچشمه یا محرک مفاهیم مذهبى است. نظر به اینکه روح جمعى به يك نوع تقديس احتياج دارد ؛ دین را بر وجدان افراد تحميل مىكند.6
بنابراين نظريه، دین، ريشه اصیل، الهى، ماورایی و فطرى ندارد كه در وجدان و نهاد افراد سرشته شده باشد، ولى در عين حال مذهب معلول يك عامل اساسى اجتماعى است و موجبات حفظ و تحکیم همبستگى و انسجام اجتماعى را فراهم میآورد و درواقع جلوه «خود اجتماعی» بشر است.
نقد:برتبیین دورکهیم از دین، انتقادات متعددى وارد شده است، مثل:
اول) اشکالات روششناختى
او سراسر بررسیاش را بر رشته محدودى از دادههاى مربوط به تعدادى از قبایل بومى استرالیا استوار ساخته بود. به نظر دورکهیم کافى بود تنها یک دین به دقت مورد بررسى قرار گیرد تا ماهیت اساسى دین به طور کلى شناخته شود. مسأله این است که نمیتوان جوهر دین به معناى خاص را به جوهر دین به معناى عام تعمیم داد. براى تعیین ماهیت عمومى دین، بررسى طیف گستردهاى از ادیان بشرى ضرورت دارد که دورکهیم چنین تحقیقاتی انجام نداد.
دوم ) ایرادات عقلی- فلسفی
طبق نظر دورکهیم، دین پیوند دهنده اعضای جامعه و عامل ثبات و وحدت است، اما باید اول، جامعهای پدید آید تا اعضای آن از دین چنین استفادهای کنند. در اینجا ما شاهد یک «دور عقلی» هستیم؛ زیرا جامعه بر اثر پیوند میان افراد که مهمترین آن پیوند دینی است، پدیدار میشود؛ حال آنکه خودِ دین زاده جامعه است و ظاهراً این دور، گریزناپذیر است.7
ب. ترس: "لوکرتیوس" از حکمای قدیم روم گفته است: «نخستین پدر خدایان، ترس است»؛ یعنی انسان از غرش رعد، زلزله و... میترسیده و در نتیجهی وحشت از مرگ، به قدرتی برتر از خود، پناه برده که دین است.8
نقد: اگر منشأ دین، ترس باشد، چرا شجاعترین افراد مثل انبیاء و اولیای الهی؛ همچون حضرت موسی علیه السلام، ائمه اطهار علیهم السلام و... دیندارترین افراد بودهاند؟!9
ج. جهل و نادانی: بشر در آغاز تاریخ، در صدد تعلیل حوادث جهان برآمده، اما به دلیل این که علتها را نمیشناخته، علت ماورای طبیعی برای رویدادها فرض کرده است و به مرور زمان، آن علت ماورای طبیعی، دین نامیده شده است.
نقد: اگر در حقیقت، دین مولود جهل بوده است، آیا معنا دارد که اینشتاین -یکی از برجستهترین دانشمندان قرن بیستم، خداپرست باشد؟ نه تنها او که امروزه دنیای علم به سوی قبول و پذیرش دین میرود. هر قدر زمان میگذرد و علم پیشرفت میکند، بشر به دین نیاز بیشتری احساس میکند تا جایی که برخی قرن معاصر را، "عصر ایمان" نامیدهاند.10
د. علاقه به نظم و عدالت: انسان در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع، شاهد بیعدالتی است و دین تسکینی بر درد و آشفتگی و بیعدالتی و پاسخ عشقِ او به نظم و عدالت است.11
نقد: برخی از انسانها که هم عاشق نظم هستند و هم در عمل، منظم و مرتب میباشند، دیندار نیستند و امری غیر از دین را تسکین آلام بیعدالتی میدانند؛ همچون هنر، سیاست، ثروت، تفریح و... که در مقابل این گروه، کسانی هستند که دیندار و نامنظم هستند.
ﻫ. سلطهگری و امتیاز طلبی حاکمان: این که طبق عقیده مادیگرایان، زندگی بشر، ابتدا به صورت اشتراکی و قبیلهای بوده و دین در آن زمان به صورت رسمی و اساسی وجود نداشته است؛ سپس به ترتیب، جامعه طبقاتی فئودالیسم (زمین داری)، کاپیتالیسم (سرمایهداری) پدید آمد و طبقه حاکم در دوران جامعه طبقاتی، دین را اختراع کرد تا طبقه محکوم (مظلوم) برای دفاع از منافع خویش، در مقابل ظالمان قیام نکنند.
نقد: دلايل زير، این توجیه مادیگرایان را تاييد نمیکند:
1- تاریخ دوران گذشته نشان میدهد که دین از میان طبقات ضعیف و محکوم، ظهور کرده است و به طور معمول تعداد فراوانی از یاران انبیای الهی، افراد زیر دست و فقیر بودهاند، برای مثال، یاران پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله افرادی از قبیل عمار، یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی و... بودهاند که جزء طبقات مظلوم و محروم اجتماع محسوب میشوند.
2- کسانی که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله علیه آنان قیام کرد، افرادی، مانند ابوسفیان، ابوجهل، ولید بن مغیره و... بودند که قرآن کریم از ایشان با کلمه «ملأ» به معنای «اشراف» یاد میکند.
3- در دوران معاصر نیز، در بسیاری از کشورهای جهان، دین به عنوان نیروی محرک اجتماع و عامل مبارزه با حاکمان ظالم میباشد (مسأله بیداری اسلامی).12
روانشناسی دين
روانشناسان دین سه پروژه عمده را دنبال میکنند: (۱) شرح سیستماتیک رویکردها، تجربیات و حالات دینی؛ (۲) تبیین خاستگاههای دین، در تاریخ نوع بشر و در زندگیهای فردی؛ (۳) معرفی عواقب، رویکردها و کنش های دینی، برای فرد و جامعه.
زیگموند فروید در کتاب توتم و تابو از ایده عقده ادیپ (تمایل جنسی پسر به مادر همراه با حس رقابت و دشمنی با پدر) برای توضیح چگونگی پیدایش دین در مراحل آغازین رشد بشر استفاده میکند. همچنین فروید در کتاب موسی و یکتاپرستی به بازسازی تاریخنگاری کتاب مقدس بر اساس تئوری خویش میپردازد و در کتاب آینده یک پندار بیان میکند که دین یک پندار یا چارچوب خیالی است که انسان برای رسیدن به بلوغ باید از قید آن آزاد گردد. فروید عقیده دارد که اعتقاد به خدا به مثابه پدر رفتاری کودکانه و عصبی است و نیز مذاهب تحکمکننده ناکارآمد بوده و انسان را از خود بیگانه میکنند.
برخی روانشناسان معتقدند روانشناسى در جنبههاى تجويزى از دين نشأت مىگيرد. دين از طريق تعاليم وحى الهى، بشر را در تمامى جنبههاى زندگى روزمره هدايت مىكند. رفتارها و نگرشهايى را توصيه مىكند كه به سلامتى، سعادت و به كمال نهايى منجر خواهد شد. با توجه به مترادف (هم معنا) بودن سلامتى و نيكى (خير)، دين به انسان مىآموزد كه چگونه در تمامى جنبههاى زندگى سلامتى داشته باشد. هم چنين، زندگى و عادتهاى شخصى، تعاملات ميان فردى، روابط خانوادگى و كسب و كار را به انسان تعليم مىدهد؛ خلاصه اين كه انسان چگونه زندگى كند و حتى چگونه بميرد.
ويليام جيمز يك روانشناس، فيلسوف و هنرمند مهم آمريكايى در اوايل قرن بيستم بود. او، مانند وبر، از (همدلى) يا به عبارت ديگر (دروننگرى پديدارشناختى) (phenomenological introspection) براى بررسى و شناخت پديدههاى دينى استفاده كرد. هدف او يافتن قوانين روان شناختى حاكم بر رابطه دين و روان بود و به عنوان يك عمل گرا به دنبال آن بود كه كاربرد و ارزش عملى دين براى روان و شخصيت انسان را به اثبات برساند.
جيمز در صدد بود بفهمد كه آيا دين مىتواند احساس روحانى و معنويت ايجاد كند و در دستيابى به آرمانهاى انسانى مفيد واقع شود و در نهايت به اين نتيجه رسيد: «على رغم نامعقول و سخيف بودن نظريهها و اعتقادات دينى، وجود دين به طور كلى مهم ترين عامل در زندگى انسان است».
مهمتر از مطالعات اين روانشناسان دين، اظهارات «نظريه پردازان شخصيت» است كه سعى داشتند دين را در ارتباط با شخصيت انسانى بشناسند. هر چند ممكن است تجزيه و تحليل روانى (psychoanalysis) به عنوان يك شيوه درمان، محبوبيت گسترده و پايدارى نداشته باشد، اما اظهارات فرويد (۱۹۰۱) درباره دين، تأثير بسزايى نه تنها بر روانشناسى، بلكه بر كل فرهنگ غرب داشته است. فرويد نتيجه مىگيرد كه دين را مىتوان به عنوان يك نوروز وسواسگونه همگانى (obsessional neurosis) در نظر گرفت. روان شناسان پس از فرويد ممكن است به اندازه او در مورد دين بدبين نباشند، ولى هيچ كدام به اندازه او با نفوذ نبودهاند. كارل گوستاو يونگ( ۱۹۳۸) اظهار داشت روانشناسى اگر مىخواهد انسان را بشناسد لازم است دين را مورد ملاحظه قرار دهد، چون دين صرفاً يك پديده جامعهشناختى و تاريخى نيست، بلكه امرى است كه براى تعداد كثيرى از مردم اهميت شخصى بسيار زيادى دارد. او براساس تجارب بالينىاش اظهار داشت: بين تمام بيماران من كه نيمه دوم عمر خود را مىگذراندند، آنان كه به يك عقيده و نگرش دينى دست نيافته بودند، بهبود واقعى پيدا نكردند.
گوردن آلپورت(Gordon Allport، ۱۹۶۸) كه به عنوان پدر روان شناسی شخصيت شناخته شده است، با نظر استاد آلمانى خود، اسپرانگر(Spranger، ۱۹۲۵) درباره اهميت دين براى روان انسان موافق بود. از جمله مطالب بسيار مهمى كه آلپورت (۱۹۴۸) به آن اشاره مىكند، اين است كه ميل و گرايش دينى يك عامل مستقل و خودمختار در شخصيت انسان بوده و تمام اجزاء ديگر شخصيت را در يك سيستم واحد كلى وحدت مى بخشد. او در بررسى شخصيت انسان متوجه شد كه كل زندگى انسان يك وابستگى اساسى به ايمان دارد. او هم چنين تلاش كرد تا روشهايى براى سنجش ارزشهاى دينى ابداع كند.13
نظر اسلام و منشا دين
از منظر قرآن ، پيدايش دين و پديد آمدن گرايشهاى مذهبى دو مساله است:
الف: پيدايش دين؛ بنابر نظر قرآن، اصل هدايت در همه ذرات وجود سريان دارد و عالیترين اقسام هدايتى به نام «دين» برافراد انسان وحى شده است؛ از اینرو مذهب خاستگاه اجتماعى ندارد، بلکه سرچشمه و خاستگاه فطری و ماورائى دارد.
ب: پيدايش گرايشهاى ديني؛ قرآن در مورد این مساله، به نظريه فطرت قائل است؛ یعنی ابعاد انسانى وجود آدمی، مثل گرايش به دانش، گرايش به ارزشهاى اخلاقی، گرايش به مذهب و پرستش و ... ، برخلاف نظريه بعضى از جامعه شناسان معلول اجتماع نيست؛ يعنى چنين نيست كه انسان با يك حالت بیطرفى به دنيا میآيد و وارد جامعه میشود و جامعه اينها را در نهاد انسان وارد میكند، بلكه اينها به صورت يك نوع غريزه در انسان وجود دارند؛ يعنى جزو ابعاد وجود انسانند؛ بنابراين طبق نظريه قرآنى، خاستگاه مذهب و گرايشهاى مذهبى نه تنها مادى، فردی، انسانی و اجتماعی نيست، بلکه ماورائى و فطری است. يك پیامبر، تجليگاه دین است، نه خلّاق آن؛ نقطهاى است در جامعه كه نور دین به وسيله اين نقطه بر جامعه مىتابد.14
علامه محمدحسين طباطبايي از معدود افرادی است كه در دوره معاصر، در جهان اسلام، به بررسی روشمند و علمی دين پرداخته است. وی در عرصه های گوناگون معرفت دينی كنكاش و نوآوری هایی در تعريف، ضرورت، خاستگاه دين و نقش آن در زندگی انسان ارایه نموده است. او در تبيين مسایل مربوط به دين، با بهره گيری از روش «تفسير قرآن با قرآن» و دلايل عقلی و براهين منطقی، تحليلهایی را ارایه می دهد كه مطالعات نظام مند بعدی در گستره رهيافتهای مطالعات دينی صدق ادعای ايشان را اثبات میكند. علامه طباطبايي معتقد است كه مفاهيم خدا و دين با طبيعت عقلانی و منطقی بشر و همچنين با تمايلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد و نيازی به جستجوی علل خاص روانی و يا اجتماعی برای آن نيست و در عين حال كه دليل پيدايش دين را وحي الهی معرفی کرده و عقل و وجدان (فطرت) انسان را منشا دينداری و توجه انسان به خدا میداند، نقش جامعه را در ظهور دين نيز ضروری میداند. 15
استاد مطهری معتقد است، انسانها فطرت فردی و فطرت اجتماعی دارند واستعدادهای انسانی در همه افراد یافت میشود، منتها مجموعه استعدادهایی که برای تکامل جامعه انسانی لازم است به صورتهای گوناگون و در افراد مختلف ظهور و بروز مییابد. برای خلقت، تکامل نوع مهمّ است که آن هم از راه شکفته شدن همه استعدادهای فطری انسانی است.16 به نظر استاد مطهری، دورکهیم، از اصالت فطرت انسانی، غفلت ورزیده است. این فطرت، به انسان، نوعی حرّیت و امکان آزادی میدهد که او را به عصیان در برابر تحمیلات اجتماعی توانا میسازد تا جایی که فرد میتواند جامعه خودش را عوض کند و به رغم مسیر و جریان رودخانه جامعه، در جهت خلاف جامعه سیر و حرکت و مسیر جامعه را شدیدتر یا کُندتر کند و حتّی میتواند مسیر جامعه و تاریخ را متوقّف یا عوض کند و این همان مسألهای است که انسان در مقابل جبر جامعه هم آزادی و استقلالش در حدّ زیادی محفوظ است.17
شهید مطهری در ادامه نقد نظریه جامعهشناختی دورکهیم میگوید: انسان دارای دو «خود» و دو «من» نیست که خود جمعی در قالب دین ظهور و جلوه کند، بلکه انسان دارای یک «خود» ذو مراتب است؛ یعنی این «من»ها مراتب شیء واحد هستند، نه اشیای جدا از یکدیگر.18
نتیجه و خلاصه:
جواب اندیشمندان مختلف ، در پاسخ از منشا دین گوناگون است؛ حتی برخی، با اعتقاد به اینکه دین، ريشه ماورائى و الهى ندارد؛ در عين حال اعتراف میكنند كه دین، از بين رفتنى نيست، مثلا دورکهیم میگوید؛ «اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چیست؟ حتى ابتداییترین دین هم بیانگر نوعى حقیقت است.»
برخی روانشناسان مشهور، معتقدند ميل و گرايش دينى يك عامل مستقل در شخصيت انسان بوده و تمام اجزای شخصيت را در يك سيستم واحد كلى وحدت مىبخشد. بيماران روانی كه به يك عقيده و نگرش دينى دست نيافتهاند، بهبود واقعى پيدا نمیکنند.
نظرات مختلف اندیشه وران، مبتنی بر انواع جهانبينی آنها است. براساس جهانبینی اسلام، مبدأ فاعلی دينْ خدا، مبدأ قابلی آن انسان و مبدأ غايی دين، ديدار انسان با خداوند است. ساختار داخلی دين، معصومانه تنظيم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار، به لقای الهی بار يابند .
از منظر قرآن، "پيدايش دين" و "پديد آمدن گرايشهاى مذهبى" دو مساله است که هر دو در « فطرت» ریشه دارد؛ در نتیجه منشا مادى، فردی و اجتماعی نداشته و دارای سرچشمه و خاستگاه فطری و ماورائى است. چنين نيست كه انسان با حالت بیطرفى به دنيا آمده؛ وارد جامعه میشود و اجتماع، دین را در نهاد انسان وارد میكند. علامه طباطبايی معتقد است مفاهيم خدا و دين با طبيعت عقلانی و منطقی بشر و تمايلات فطری او ارتباط دارد و به جستجوی علل خاص روانی و اجتماعی نيازی نيست، ولی ایشان نقش جامعه را در ظهور دين نيز ضروری میداند.
مناسب است منکران این نظر به یک پرسش پاسخ گویند: چگونه امری که ـ دست کم به گمان برخی ـ چیزی جز پندار و توهماتِ کودکانه و آرزومندانه نیست، چنین عمیق در روح و جان همه آدمیان ریشه دوانده است!؟
پینوشت:
- جوادی آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 37.
- جوادی آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 49.
- جوای آملی، عبدالله، دينشناسی، ص 37 و 47.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص395.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص549؛ مجموعه آثار، ج 15، ص 935.
- جواهری دقیقی،محمدرضا، مقاله «دین از نگاه دورکهیم»، بازتاب اندیشه، 1379، شماره 10.
- توسلی، منصوره، مقاله «دین شناسی امیل دورکهیم».
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 389، قم: صدرا، 1377.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 397.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص 398 (با تصرف).
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج21، ص 389.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص390-391 (با تصرف).
- فصلنامه نقد و نظر، شماره ۳۵ و ۳۶.
- مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار(فلسفه تاريخ(1 - 4))، ج15، ص940-935.
- علمی، قربان، مقاله «بررسی منشا دين و دينداری از ديدگاه علامه طباطبايی»، آينه معرفت، بهار 1386، دوره 5، شماره 10، ص 99 - 116.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج15، ص147-146.
- همان، ص594-593.
- همان، ص 594 و 595.

مستند تفسیری و تبلیغ نوین دین
امروزه باتوجه به گسترش ابزارهای نوین تبلیغ در عرصه های مختلف فرهنگی ـ اجتماعی، این شبهه مطرح شده است:
«دین امری کهنه است و قابلیت تبلیغ با شیوه های نوین را ندارد».
شبهه مذکور به صورت یک سوال1 ، قابل طرح است:
- چند روش برای تبلیغ معارف دین وجود دارد و امروزه بهترین روش چیست؟
نوشتار پیش رو، به صورت اجمالی و تفصیلی این پرسش را پاسخ می دهد.
پاسخ اجمالی:
جامعه شناسان و روانشناسان معتقدند تبلیغ اعتقادات و ارزشهای دینی باعث کاهش بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای فردی، خانوادگی و اجتماعی می شود؛ این مهم، سالها است در حوزه های علمیه به صورت سنتی، مانند تدوین کتاب و مقاله، سخنرانی، تبلیغ چهره به چهره و... انجام شده و همچنان نیز ادامه دارد، با گسترش ارتباطات اینترنتی و دنیای مجازی در دهه های اخیر، فیلم را به مهمترین ابزار تبلیغ در زمینه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اعتقادی و... بدل کرده است؛ از این رو حضور فعال حوزه های علمیه در این عرصه، جهت تاثیرگذاری و ارتباط مؤثر با نسل جوان فرهیخته، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
"فیلم های مستند" علمی میتواند به یکی از موثرترین ابزار ترویج معارف قرآنی، بدل شود؛ همچنین تفسیر علمی قرآن کریم نیز یکی از راه های شناخت کلام الهی است که در آن سخن وحی با کمک قوانین قطعی علوم طبیعی تفسیر میشود. ترکیب مستندهای علمی با تفسیرعلمی قرآن، مستندهای تفسیری را می سازد که می تواند به عنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای تبلیغ معارف اسلام، کنار سایر شیوه های تبلیغ، مورد استفاده نسل جوان فرهیخته و مراکز علمی- فرهنگی قرار بگیرد.
پاسخ تفصیلی:
قبل از پاسخ به این سؤال لازم است ابتدا ضرورت تبلیغ و تعمیق آموزه های دینی با ابزارهای تبلیغ نوین را به اختصار بیان کنیم:
1- اندیشمندان دینی همسو با جامعه شناسان، روانشناسان، حقوق دانان و ... معتقدند تبلیغ و ترویج اعتقادات و ارزشهای دینی به ویژه با شیوههای نوین بصری، باعث کاهش بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای فردی، خانوادگی و اجتماعی میشود. اعتیاد، طلاق، خودکشی، بی هویتی، فساد اخلاقی و ... ناهنجاری هایی هستند که از طریق تغییر در نگرش و نوع جهان بینی ها قابل کنترل هستند.
2- ارتباط با قشر جوان، مومن و فرهیخته جامعه -که هم دغدغه دین و هم سودای علوم روز را دارد - از طریق تبلیغ دیداری و پاسخ به شبهات اعتقادی که عمدتاً از طریق فیلمهای "مستند علمی" ترویج می شوند؛ امری ضروری و مهم است.
3- بسیاری از اندیشهوران معتقدند حوزههای علمیه در تبیین، نقد و تحلیل شبهات و سؤالات علم فیزیک، زیست شناسی و اختر-فیزیک نقش کلیدی و حساس دارند و این رسالت، اقتضا میکند که علوم تجربی در ترازوی دین و فلسفه اسلامی توزین و نقد شده و با بهترین شیوهای تبلیغی، ارایه گردد.
پس از تبیین ضرورت حضور فعال دین در عرصه تبلیغ نوین، به این سؤال که چند روش برای تبلیغ معارف دین وجود دارد و امروزه بهترین روش چیست؟ پاسخ میدهیم:
گسترش ارتباطات اینترنتی و دنیای مجازی در دهه¬های اخیر، فیلم را به مهم ترین ابزار تبلیغ در زمینه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی ،اعتقادی و... بدل کرده است. امروزه فیلمهای مستند علمی؛ از یک طرف کاملاً تحت تاثیر تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و از طرف دیگر اثر ژرف و غیرقابل انکاری بر رفتارها، ارزشها و عقاید مخاطب دارد.
مستندهایی مثل کاسموس Cosmos A Spacetime Odyssey) )، لایف (Life)، یونیورز (The Universe) و … در عین داشتن جذابیتهای مسحور کننده هنری و سینمایی، قابل نقدهای جدی علمی و معرفتی هستند. از داستان همیشگی و اسف بار نگاه مغرضانه غرب به "تمدن اسلامی" و حذف علوم اسلامی از تاریخ علم که بگذریم؛ متاسفانه کسانی مثل ساگان و داوکینز از مستندهای علمی برای ترویج فرهنگ و سیاست غرب و گسترش الحاد و شرک، پل ساختهاند2؛ پس ضرورت دارد حوزه ها با حربه فیلم، پاسخگوی آنان باشند.
فیزیکدان معاصر ایرانی، دکتر مهدی گلشنی عضو انجمن استادان فیزیک آمریکا و عضو مرکز الهیات و علوم طبیعی بِرِکلی در مورد وضعیت فکری و فرهنگی دانشگاهها معتقد است؛ رواج شبهاتِ به ظاهر علمی، تکیه بر فرضیههای اثبات نشده زیست شناسی، فیزیک و اختر- فیزیک و عدم توجه کافی به مباحث حِکمی و فلسفی، فضای فکری دانشگاهها را تحت تاثیر قرار داده است. فضای علمی - فکری مراکز فرهنگی ما برای آزاد اندیشی، طرح و نقد مطالب علمی باید به آخرین روش های تبلیغ مجهز باشد3.
در مجموع می توان نتیجه گرفت که حضور فعال در عرصه تبلیغ نوین دین، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
مهم ترین شیوههای تبلیغ در حوزه های علمیه از گذشته تاکنون سخنرانی، نگارش جزوه، مقاله و کتاب بوده است. در دهههای اخیر و با گسترش ارتباطات رسانه ای، فیلم مهم ترین ابزار تبلیغ در زمینه های مختلف فردی و اجتماعی شده است.
"فیلم مستند" که شاخهای بزرگ از صنعت«تصاویر متحرک» را شامل میشود؛ در عصر حاضر، یکی از پر طرفدارترین انواع فیلم است که با محوریت «انتقال حقیقت» و با «شیوه های بیانی» سینما، ساخته می شود. مستندهای علمی یکی از شاخه های مستند است که معمولا از طریق تمرکز علمی روی موضوعات طبیعی ساخته می شوند4 و می تواند به یکی از موثرترین ابزار ترویج معارف قرآنی، بدل شود. تفسیر علمی قرآن نیز یکی از راههای شناخت کلام الهی است که در آن سخن وحی با کمک قوانین قطعی علوم طبیعی تفسیر میشود. ازترکیب فیلم های مستندعلمی با تفسیرعلمی قرآن؛ پدیدهای نو و جذاب متولد می شود که نام «مستند تفسیری» برای آن انتخاب شده است.
امروزه مستند تفسیری یا تفسیر مصوّر، می تواند به عنوان یکی از موثرترین ابزارهای تبلیغ معارف اسلام، کنار سایر شیوه های تبلیغ، مورد استفاده مراکز علمی- فرهنگی قرار بگیرد. این ابزار نوین در عرصه تبلیغ دین، افزون بر این که ارائه کاری نو در زمینه تفسیر مصور آیات قرآن کریم است؛ باعث تعمیق و رشد ارزشها و باورهای علمی و معرفتی مخاطبان میشود و جهت تحلیل و نقد مستندهای علمی دری را خواهد گشود.
پینوشت:
- تفاوت سوال و شبهه: سؤال معمولاً از فطرت حقیقتجوی انسان سرچشمه میگیرد و کارکرد آن فهم و شناخت است، ولی شبهه نوعی القای شک و آميختن حق و باطل بوده که با انگیزههای اختلافافکنی و گمراهسازی همراه است. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 503، بیروت، دار صادر، 1414ق. سید رضی، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 81، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 124، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق. محمدی ری شهری، محمد، گزیده میزان الحکمة، ص 291، قم، دارا لحدیث، 1383ش. «وَ احْذَرُوا الشُّبْهَة فَإِنَّهَا وُضِعَتْ لِلْفِتْنة».
- ر.ک: ناظمی، پوریا، ماهنامهی شگفتزار، نگاهی به مستند Cosmos، شمارهی ۳۸.
- گلشنی، مهدی، میزگرد علمی، ماده در فلسفه و فیزیک، مجمع عالی حکمت اسلامی، 23/10/1389.
- مقاله « فیلم مستند» https://fa.wikipedia.org؛ https://blog.tolofilm.com

شانس خرافه است یا علم؟
امروزه متاسفانه علوم تجربی که میخواهد همه هستي و طبيعت را از دريچه تنگ علل مادي، مشاهده کند، بسیاری از امور را به خرافه، شانس، اتفاق و تصادف وا مينهد، درحالی که سخن گفتن از تأثير خداوند در حوادث عالم را افسانه ميپندارد‼
نگرش موحدانه به جهان، مجموعه عالم خلقت را تصادفی، ناموزون و مخالف حق معرفي نميكند؛ در كتاب آسماني، كلمهاى خلاف واقعیت وجود نداشته و همه چیز سنجيده و هماهنگ با حکمت، عقل، علم و به دور از شانس، توهم و خرافات معرفی میشود.
تبیین و نقد عالمانه امور موهوم، مثل تصادف و شانس را میتوان با یک پرسش آغاز کرد:
سؤال: اعتقاد به بخت و تصادف، امری موهوم و خرافی یا عقلی و علمی است؟
شبهه: برخی فیزیکدانان معتقدند اقبال و تصادف یک قانون علمی است، مثلا عالم بر اساس فرضیه «بیگ بنگ» به طور تصادفی به وجود آمده است.
جواب اجمالی
«شانس، تصادف، بخت، اتّفاق» و... مفاهیمی خرافی و غیر علمی بوده و تحقق آنها در عالم هستي محال است. «شانس» موضوعی میانرشتهای است که در فلسفه، کلام، روانشناسی اجتماعی، فیزیک و... مورد بررسی قرار میگیرد. اگر شانس به «تحقق بدون علت پدیدهها» تعریف شود، بیشک تحقق آن در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل علمی مردود است؛ زیرا هر پديدهاي، قطعاً علّتي دارد و بر اساس آموزههای قرآنی نیز در عالم هیچ حادثهای؛ به طور اتفاقی و به اصطلاح «شانسی» رخ نمیدهد، بلکه همه چیزسنجیده و هماهنگ با حکمت، عقل و علم است. قرآن کریم با نفی همه توهمات و خرافات میگوید: «... و خلق کل شیء فقدره تقدیرا؛ ... و (خداوند) و همه چيز را آفريده و هر يك را (در وجود و آثار و بقا و روابط فيما بين) به تناسب حال او اندازه گيرى كرده است» (فرقان/2).
«اصل علّيت» به عنوان يك قانون بدیهی، فطرى و علمی مورد استناد همه علوم است، اما در سال 1927 میلادی گروهی از فیزیکدانان، به مخالفت با این اصل پرداخته و با تکیه بر فیزیک کوانتم که ظاهرا منکر اصل علیت است، «مکتب کپنهاکی» را شکل داده و یکی از اصول آن را «عدم قطعیت» معرفی کردند. برخی دیگر از فیزیکدانان فیلسوف مشرب، مثل آلبرت انیشتین، با این مکتب مخالفت کرده و به اصل علیت قائل شده و گفتند در حقیقت «عدم قطعیت»، به معنای «عدم علیت» نیست، بلکه عدم قطعیّت، به معنای محدودیّت فهم و امکانات ما است.
«خرافه» واژهای همسو با شانس و به معنای امر فاسد و اعتقاد غیراستدلالی، غیر علمی و اثبات نشده است که سابقه آن به صدر اسلام و حتی به فرهنگ عرب پیش از اسلام میرسد. علامه طباطبایی (رحمه الله) معتقدند باورهای خرافی مدرن، عبارتند از:
1- اساس علم، تنها حس و تجربه است؛
2- بنای تمدن بر «کمال اجتماع» است و در این تکامل، ارزشهای الهی نقشی ندارد؛
3- کسب نام نیک و فداکاری برای مردم؛ حتی به هدف شهرتطلبی و ریا ارزشمند است.
رواج خرافات در جوامع انسانی که معلول جهل و عواطف ناسالم درونی است؛ پیامدهای جبرانناپذیری دارد، مثل عدم اعتقاد به خالق جهان، انکار ربوبیت خداوند، سست شدن پایه های علوم تجربی، اعتقاد به شکاکیت و سوفیسم، زندگی غیر عاقلانه.
جواب تفصیلی
بررسی موضوع شانس و خرافه دارای ضرورتهای متعدد است که عبارتند از:
1. پاسخ به شبهه خالق نداشتن عالم و تصادفی بودن خلقت؛
2. تبیین ربوبیت حقتعالی؛
3. جلوگیری از ترویج فرضیههای خرافی در لباس علم؛
4. تبیین عقلی و علمی مساله شانس و تصادف از منظر فلسفه، روانشناسی، اخلاق، معرفتشناسی و فیزیک؛
5. به دست آوردن نتایج تربیتی و معرفتی، مثل تلاش کردن، مسؤلیتپذیری، تعهد اخلاقی و ... .
اکنون با روشن شدن ضرورت و اهمیت موضوع، مناسب است به معرفی اجمالی واژگان کلیدی موضوع مورد بحث، اقدام شود:
شانس، تصادف، اقبال، بخت و... واژههایی هستند که سابقهای طولانی دارند و در جوامع مدرن نیز کاربردهای فراوانی پیدا کردهاند. از یک گفتگوی ساده روزمره تا یک سخنرانی رسمی، از یک حدس اولیه تا یک نظریه منسجم علمی و بالاخره از یک حوزه انتزاعی (ریاضیات) تا حوزههای مختلف علوم، همه از این واژهها استفاده کرده و مفهومی را منتقل میکنند، اما این واژهها علیرغم کاربرد فراوان و بداهت عامیانهای که دارند؛ یکی از پیچیدهترین و مجهولترین کلمات دنیا هستند. با توجه به ابعاد گوناگون مسئله شانس، تصادف، اتفاق و... در افکار و رفتار دانشمندان و مردم معمولی، این موضوع از یک سو کلامی_فلسفی و از سوی دیگر فرهنگی، روانشناختی، روانشناختی اجتماعی، رفتاری، اخلاقی، معرفتشناختی و فیزیکی است و در نوشتار حاضر از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار میگیرد:
1- مفهومشناسی علم و شانس؛
2-شانس و دلایل عقلی؛
3- شانس و دلایل نقلی؛
4- شانس و علوم تجربی؛
5- شانس و خرافه؛ شامل: تعریف خرافه، اسلام و خرافه، مصادیق خرافه در عصر جدید؛
6- دلیلهای اعتقاد به شانس و تصادف؛ 7-پیامدهای باور به شانس.
1. مفهوم شناسی علم و شانس
1.1. علم؛ در معنای کلی (knowledge) نوعی معرفت، دانایی یا شناخت است که از طریق تجربه، استدلال، تحلیل و ... به دست میآید و دانایی حاصل از فهم نظاممند است. برخی، علم را با علم تجربی و علم طبیعی معادل میدانند که قابل نقد است؛ زیرا این تعریف، علم در مفهوم خاص (science) را نشان میدهد که تنها بخشی از دانستنیها و آگاهیهای نوع بشر است که به روشهای تجربی قابل اثبات و تایید باشد.1
1.2. شانس (luck/chance)؛ موضوعی میان رشتهای است که در حوزههای مختلف، مورد بحث قرار میگیرد. به طور کلی، شانس، مترادف با امر «غیر قابل پیش بینی»، «رفتاری غیرقابل انتظار»، «غیر قابل کنترل»، عدم قطعیت، تصادف، بخت، اقبال، قضا و قدر به کار میرود.2
2. شانس و دلایل عقلی
فلاسفه و اندیشمندان معتقدند «شانس» و مترادفات آن، مثل «تصادف»، «بخت»، «اتّفاق» و... مفاهیمی خرافی وغیر علمی بوده و تحقق آنها در عالم هستي محال است؛ زیرا هر پديدهاي، قطعاً علّتي دارد. مسئله «عليّت» يكي از اصول علمی و ضروريّات عقل به شمار میرود كه وحي نيز آن را تأييد كرده است. برخی افراد چون به مبدأ آفرينش اعتقادی نداشته و با تكيه بر انديشه بشري به تدبير امور خويش ميپردازند؛ در نتیجه هنگام ناتوانی و شکست به شانس، بخت و تصادفْ رو آورده و خلأ ناشي از بياعتقادي به مبدأ را با خرافات و موهومات پر ميكنند؛ گاهی نیز انسان جهل خود به علل حوادث را شانس و بخت مینامد؛ در واقع اين نگاهِ معيوب به علم است كه صُنع خدا را در عالم نميبيند و همه چيز را به شانس و اتفاق وانهاده، همه هستي و حوادث آن را از دريچه تنگ علل و اسباب مادي، تحليل میكند. اگر بشر اندكى واقعبين باشد، همه حوادث را نشانهی علم، قدرت و حکمت بیپایان خداوند میداند؛ پس اگر شانس به تحقق پدیدهای بدون علت تعریف شود، بیشک در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل علمی، عقلی و قطعی مردود است.3
3. شانس و دلایل نقلی
موضوع شانس از جمله مباحثی است که در قرآن و روایات به طور صریح از آن نامی برده نشده است، ولی معمولا میتوان ردّ پای بحث شانس را ضمن تفسیر آیات و روایاتی بررسی کرد که در مورد اندازه، تقدیر، هدایت موجودات، هدفمندی جهان، طِیَره و ... سخن گفتهاند؛ در نگرش قرآنی و موحدانه به جهان، در مجموعه عالم خلقت چيزى تصادفی، ناموزون و مخالف حق يافت نمىشود و همه چیز سنجيده و هماهنگ با حکمت، عقل و علم و به دور از توهم و خرافات است؛ از اینرو قرآن قاعدهای کلی ارائه میدهد و میفرماید:
«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا»
آنچه از نیکیها به تو میرسد، از طرف خدا است و آنچه از بدی به تو میرسد، از سوی خود تو است... .
3.1. آیات
مهمترین آیاتی که به طور غیر مستقیم شانس و تصادف را رد میکند، عبارتند از:
«الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا» (فرقان/2)؛
خداوندی که حکومت آسمانها و زمین از آن او است و فرزندی برای خود انتخاب نکرد و همتایی در حکومت و مالکیّت ندارد و همه چیز را آفرید و به دقّت اندازهگیری نمود.
«... وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا» (جن/27، 28)؛
... و همه چیز را شماره و ضبط کرده است.
«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21)؛
و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانههایش نزد ما است و آن را جز به اندازه معین نازل نمیکنیم.
« قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه/50)؛
موسی (علیهالسلام) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، لوازم (ضروریات) آفرینش او را داده؛ سپس او را هدایت کرده است».
3.2. روایات
مفسران ضمن تفسیر آیات مربوط به تقدیر و اندازه موجودات، احادیثی را بیان میکنند که نشان میدهد شانس و تصادف مردود است. اکنون نمونههایی از روایات آورده میشود:
... علي بن إبراهيم، في قوله: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» قال(علیهالسلام):
الخزانة: الماء الذي ينزل من السماء فينبت لكل ضرب من الحيوان ما قدر الله له من الغذاء.4
... امام باقر(علیهالسلام) در تفسیر آیه « وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21)
میفرماید: خزانه آبی است که از آسمان نازل میشود؛ پس برای هر نوع حیوان، غذایی میروید که خداوند برای او مقدر کرده است.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ان الله عز و جل قدّر المقادير و دبّر التدبير قبل ان يخلق آدم بالفي عام.5
رسول خداوند صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند عزو جل هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کند اندازهها را معین نمود و امور را تدبیر کرد.
في أصول الكافي... عن علي بن إبراهيم الهاشمي قال: سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر (عليهالسلام) يقول: لا يكون شيء الا ما شاء الله و أراد و قدّر و قضى، قلت: ما معنى شاء؟ قال: ابتدأ الفعل، قلت: ما معنى قدر؟ قال: تقدير الشيء من طوله و عرضه، قلت: ما معنى قضى؟ قال: إذا قضى أمضاه فذلك الذي لا مرد له.6
در اصول کافی، به نقل از امام موسی کاظم(علیهالسلام) آمده است که امام (علیهالسلام) میفرماید: چیزی به وجود نمیآید؛ مگر اینکه خداوند بخواهد و اراده کند و معین کند و حکم کند؛ گفتم: معنای «بخواهد» (شاء) چیست؟ امام (علیهالسلام) فرمود: خداوند فعل را آغاز کرد، گفتم: معنی «قدر» چیست؟ امام (علیهالسلام) فرمود: اندازه گرفتن شی از طول و عرض آن. عرض کردم: معنای «قضی» چیست؟ امام(علیهالسلام) فرمود: زمانی که خداوند حکم حتمی داد؛ آن را تایید میکند و این حکمی است که قابل برگشت نیست.
في تفسير على بن ابراهيم و قوله: « انا كل شئ خلقناه بقدر» قال: له وقت و أجل و مدة.7
در تفسیر علی بن ابراهیم از امیرالمومنین(علیهالسلام) نقل شده که امام(علیهالسلام) در تفسیر آیه «انا كل شئ خلقناه بقدر» (قمر/49) فرمود: برای هر چیزی وقت و مدت معین و زمانی است.
4. شانس و علوم تجربی
كشف روابط علّى و معلولى بين پديدهها، محور اصلی همه تلاشهاى علمى را تشكيل مىدهد و اصل علّيت به عنوان يك قانون كلّى و علمی مورد استناد همه علوم است؛ یعنی كلّيت و قطعيّت هر قانون علمى، مرهون قانون عقلى و فلسفىِ علّیت است و بدون آن نمىتوان هيچ قانون كلّى و قطعى را در هيچ علمى به اثبات رسانيد و اين، مهمترين نياز علوم به فلسفه است، ولی برخی فیزیکدانان، به ویژه در حوزه «فیزیک کوانتوم»، قانون علیت را طرد کرده و به مقابله با فلاسفه پرداخته¬اند. اصل علیت یک ضرورت عقلی است؛ زیرا هر پدیده¬ای، هم در حدوث و هم در بقا به علت، نیازمند است؛ بنابراین عقل، پیش از حس، علیت را مییابد و دادههای حسی را بر اساس آن تبیین میکند، اما گروهی از فیزیکدانان، متأثر از نتایج برخی آزمایشهای تجربی در حوزه میکروفیزیک و کوانتوم، به مخالفت با این اصل پرداخته تا جایی که مکتبی را با عنوان «مکتب کپنهاکی» شکل دادند که یکی از اصول آن «عدم قطعیت» است؛ البته دیری نپایید که برخی دیگر از فیزیکدانان فیلسوف مشرب، مثل آلبرت انیشتین، با آنها مخالفت کرده، مکتب ضد کپنهاکی را شکل داده و اصل علیت را تایید کردند.
- بررسی اصل عدم قطعیّت و نفی علّیّت (مساله تصادف)
ورنر هایزنبرگ (قرن 20م)، در حیطه مکانیک کوانتوم، اصلی به نام «اصل عدم قطعیّت» را مطرح نموده است. او میگوید: هر گاه بخواهیم وضعیّت (موقعیّت مکانی) یک ذرّه را همراه با سرعت آن اندازه بگیریم، نمیتوان هر دو کمّیّت را به دقّت اندازه گرفت. این «عدم قطعیت» به معنای «عدم علیت» است.
سخن هایزنبرگ مورد سوء استفاده¬های زیادی قرار گرفته و نقدهای علمی متعددی را در پی داشته است؛ برخی از این نقدها، به شرح زیر است:
عدم قطعیت به معنای عدم علیت نیست.
علّت عدم قطعیّت، محدودیّت فهم ما است. عدم قطعیّت، امری عدمی است؛ پس علّت آن نیز باید امر عدمی باشد؛ یعنی "محدودیّت فهم ما" که امر عدمی است.
هایزنبرگ گفته است: «امکانات و دانش فعلی ما چه در بعد نظری و چه در بعد آزمایشگاهی، به کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک قادر نیست»؛ این گفتار، تایید نقد قبلی ما است.
اگر امروز ما به انجام کاری قادر نیستیم؛ دلیل نمیشود که درآینده نیز نتوانیم؛ مگر گذشتگان قادر بودند به کشفهای امروز بشر دست یابند؟
اینکه ما به کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک قادر نیستیم؛ آیا منطقاً دلیل بر این است که ذات جهان، کشفناپذیر است؟! عجز ما به ذات ذرّات چه ربطی دارد؟
آیا عدم قدرت ما برای کشف روابط علّی در جهان میکروسکوپیک، منطقاً دلیل بر این است که هیچ موجود دیگری نیز به این کار قادر نیست؟
بحث علیّت، موضوعی صد در صد عقلی، فلسفی و غیر تجربی است؛ پس به علم فیزیک ربطی ندارد.8
5. شانس و خرافه
خرافه یکی از مفاهیمی است که با مساله شانس پیوندی عمیق دارد و در چند محور بررسی میشود:
5.1. تعریف خرافه
واژهی خرافه عربی و از نظر لغوی به معنای امر فاسد9 و دارای دو اصطلاح عام و خاص است. در اصطلاح عام به اعتقاد غیرمنطقی، غیراستدلالی، غیر علمی و اثبات نشده خرافه گفته میشود؛ به تعبیردیگر اعتقاد به اموری که به حقانیت یا خیر و شر بودن آنها علم نداریم را میتوان جزء خرافات عام شمرد.10 در نگاه خواص، خرافات غالبا ساخته باور عوام است؛ یعنی به طور معمول، مردم عامی موجب گسترش و رواج خرافات میشوند، هرچند این اخبار موهوم را همواره نویسندگان و فرهیختگان در کتابهای خود نگاشته و به نسلهای آینده انتقال دادهاند. معمولاً خرافات، ریشه در گرایشهای درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته و به مرور به خرافه تبدیل شدهاند. برخی فیلسوفان معتقدند، هیچ تعریف مشخص و همه پسندی درباره خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای «امرموهوم در ذهن مردم» است، بسیار نامشخص و گنگ به نظر میرسد؛ بنابراین با بیان مصادیق خرافه، مثل باورهای بدون دلیل، حسگرایی محض، شهرتطلبی، مادیگرایی، جامعهپرستی، لذتگرایی و ... میتوان تصویر روشنتری از این مساله ارائه کرد. در نوشتار حاضر این بحث در قسمت «مصادیق خرافه در عصر جدید» بیان خواهد شد.
5.2. اسلام و خرافه
بررسی تلاشهای منفرد و پراکنده برخی نخبگان در تاریخ اجتماعی اسلام، در جهت رد و نقد خرافات نشان میدهد که خلاف تصورِ معمول، این نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمی ـ تجربی به مفهوم غربیِ آن یا در اثر بیداریِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربی آغاز نشده است. سابقه نگرش انتقادی به خرافه از صدر اسلام وجود داشته و حتی به فرهنگ عرب پیش از اسلام میرسد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای کسوفی که به هنگام مرگ پسرایشان (ابراهیم) رخ داد و مردم آن را به این مرگ نسبت داده بودند؛ مردودیت این ارتباط خرافی را اعلام کرد.11
عمر، خلیفه دوم، نیز وقتی شنید برخی از مسلمانان کنار «شجره رضوان» (درختی که در جریان غزوه حدیبیه، بیعت رضوان میان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان در زیر آن انجام گرفت) نماز میگزارند، به قطع آن درخت دستور داد.12
علی (علیهالسلام) نیز وقتی عازم جنگ نهروان بود، در واکنش به سخن منجمی که ساعت را برای جنگ نامساعد تشخیص داده بود، اعلام کرد که پیشگویی با آموزههای قرآنی ناسازگار است و مسلمانان را از اینگونه اقدامات نهی کرد.13
قرآن كريم، فال بد زدن (تطيّر) را از امتهاى گذشته نقل و آن را ردّ كرده است: «قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أ إن ذکّرتم بل أنتم قوم مسرفون» (مشرکان) گفتند ما شما را بد قدم و نحس مىدانيم. اگر از گفته خود دست برنداريد؛ قطعا سنگسارتان مىكنيم و از ناحيه ما عذابى دردناك به شما خواهد رسيد. (رسولان) گفتند نحوست با خود شما است كه وقتى تذكرتان مىدهند حق را نمىپذيريد، بلكه شما مردم مسرف و متجاوزيد. (یس/ 19 و 18)
مفسران آیات فوق را چنین تفسیر کردهاند: برخی امتها به پيامبر خود گفتند ما تو را شوم دانسته؛ به تو فال بد مىزنيم و به همين جهت به تو ايمان نمىآوريم. آن پيامبر در پاسخشان گفت؛ تطير، حق را ناحق و باطل را حق نمىكند و كارها به دست خداى سبحان است، نه به دست فال؛ زیرا فال، مالك خودش نيست تا چه رسد به اينكه مالك غير خودش باشد و اختيار خير، شر، سعادت و شقاوت ديگران را در دست داشته باشد؛ در واقع پیامبران گفتند آن چيزى كه شر را به سوى شما مىكشاند؛ با خود شما است نه با ما.14
حقتعالی در آیه دیگر فرموده: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» آن طائر و آيندهاى كه خداوند، لازم لا ينفك آدمى كرده؛ عمل او است. الزام كردن(الزمناه)؛ یعنی خداوند چنين مقرر فرموده است كه هر عملى به عاملش قائم بوده و خير و شر آن، به خود عمل کننده برگردد و او را رها نکند.15
به طور کلی بشر همواره گرفتار اين گونه آرای خرافى بوده و تا امروز نيز هست و خلاف گمان بعضى، خرافهپرستى از خصائص شرقىها نيست، بلكه در غربىها هم وجود دارد؛ اگر نگوئيم غربىها از شرقىها بر اعتقاد به خرافات حريصتر هستند.16
5.3. مصادیق خرافه در عصر جدید
برخی معتقدند در دوران معاصر که رویکردهای علمی و تجربی در سراسر جهان گسترش یافته و میزان مراجعه انسان به ماورای طبیعت کمتر شده است؛ باورها و رفتارهای خرافی نیز رو به کاستی نهادهاند، اما باید گفت واقعیت این است که باورهای مندرج تحت عنوان خرافات، پیوسته در قالبها و بسترهای تازهای، بازتولید و حتی ابداع میشوند.17
مهم¬ترین نمونههای خرافات، به ویژه در عصر حاضر، موارد زیر است که معمولا فارغ از ارزشهای الهی در نظر گرفته شده اند:
امروزه بیشتر متمدّنان و دانشمندان طبيعى مىگويند اساس علم تنها بر حس و تجربه نهاده شده و مسائل غير حسی، خرافه است.
اعتقاد به اینکه بنای تمدن بر «کمال اجتماع» است؛ حتی افراد، برای تکامل اجتماع تربیت میشوند و در این تکامل، ارزش های الهی، نقشی ندارد؛ خرافهای آشکار است.
ارزشمند بودن کسب نام نیک، سربازى و فداكارى برای مردم؛ حتی به هدف شهرتطلبی و ریا يك خرافه واضح است.
اگر رعایت و قبول قانون فقط برای سود مادی و کمال اجتماع باشد؛ نوعی خرافه است؛ زیرا اصالت نه با اجتماع و نه با فرد است، بلکه ارزشهای دینیِ متکیِ بر عقل و نقل، تعیین کننده اصالت هستند.18
به طور کلی بخشی از باورها و رفتارهای تثبیت شده در شیوه دینورزیِ عامیانه مردم که نه ریشه در آموزههای دست اول و اصیل دینی دارد و نه علما و نخبگان دینی آن را قبول دارند؛ خرافه محسوب میشوند.19
6. دلیلهای اعتقاد به شانس و تصادف
باور به شانس، اقبال و ... دلایل مختلفی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
6.1. دست نیافتن به علت:
با توجه به اینکه هر معلولی علت دارد، وقتی اتفاقی می افتد علت آن نزد ما از دو حال خارج نیست: علت را درک می کنیم یا علت را نمییابیم؛ در حالت دوم، علت موفقیت یا شکست خود را «شانس» مینامیم! در واقع اگر ما علت مسالهای را نتوانیم درک کنیم؛ به این معنا نیست که آن مساله بدون علت و شانسی رخ داده باشد.
6.2. تکیه برعواطف درونى: یکی از دلایل اعتقاد به خرافات، عواطف درونى و باطنى انسان، به ویژه احساس خوف و رجا است. این عواطف همواره خيال آدمی را تحريك مىكند که تاثير پارهاى خرافات را بپذيرد؛ چون قوه خيال در ذهن انسان صورتهايى هولانگيز يا اميدوار كننده ترسيم میكند و حس خوف و رجا هم آن صورتها را حفظ میكند و نمیگذارد از خزانه نفس، غائب شود. این خوف و رجا خود را به صورت شانس خوب و بد نشان میدهد.20
7. پیامدهای باور به شانس
اگر خرافه، شانس و تصادف در جوامع انسانی رواج پیدا کند؛ می¬تواند پیامدهای جبران¬ناپدیر فردی و اجتماعی به بار بیاورد که به برخی از آنها اشاره میشود:
7.1. عدم اعتقاد به خالق جهان: معتقدان به شانس و اقبال، در واقع دانسته یا ندانسته نگرش باطنی و باور قلبی اعتقادی خود نسبت به وجود خدا را نشان میدهند؛ زیرا پذیرش شانس، اقبال و بخت ...، در حقیقت قبول نوعی تصادف در نظام هستی است و چنین نگرشی در نهایت می¬تواند به انکار خالقیت خداوند منجرشود.
7.2. انکار ربوبیت خداوند: باور به شانش و اتفاق، می¬تواند نقش «ربوبیت» خداوند را کم¬رنگ کند؛ یعنی خداوند مخلوقات را پس از آفرینش به حال خود رها کرده است و امور عالم بر اساس شانس اداره می¬شود.
7.3. سست شدن پایه های علوم تجربی با ردّ قانون علیت: قانون علیت از بدیهیات اولیه است، به گونهای که اگر این قانون انکار یا متزلزل شود، دانش بشری بهطور کلی بیمعنا خواهد شد؛ زیرا اساس علم بر قانون علیت نهاده شده است؛ یعنی مهمترین عاملی که بشر را به سوی اندیشه و تفکر دعوت میکند، این است که هر حادثهای علتی دارد. بشر همیشه به دنبال یافتن پاسخ به نحوه تحقق اشیا و ویژگیهای آن است؛ بنابراین، قانون علیت، لایه زیرین اندیشه بشری است. این اندیشه به انسان اختصاص ندارد، بلکه در هر موجود ذی شعوری میتوان درجاتی از آن را یافت، حتی حیوانات، دیوانگان و آنان که آفت شعوری دارند؛ همین راه را میپیمایند؛ یعنی برای تفهیم و تفهّم با دیگران سخن میگویند، برای انجام مقاصدشان حرکاتی میکنند. از سوی دیگر همه علوم، مثل فیزیک، شیمی و ... مجموعه¬ای از قوانین قطعی هستند و در نتیجه با توجه به مساله شانس نمیتوانیم چیزی به عنوان علم داشته باشیم.21
7.4. اعتقاد به شکاکیت و سوفیسم: شکگرایی یا شکاکیت (Skepticism) یکی از نظرات زیر مجموعه خردگرایی و معرفتشناسی است. شکاکیت به این معنا است که آیا اساساً جهان خارج، وجود دارد؟! از مشخصات مهم شکگرایی میتوان به عدم قطعیت و بیثباتی اندیشه، به چالش کشیدن پیشفرضها و حتی انکار بدیهیات اشاره کرد. از منظر معرفتشناسی، توجیه (justification) معرفت نباید بر تصادف یا شانس متکی و مبتنی باشند. چگونه از منظر معرفتشناسی، ارزیابیهای قطعی معرفتی میتوانند با اصل شانس همزیستی داشته باشد؟! غالباً گفته میشود؛ مبنای استدلالهای شکاکانه، حضور شانس در توصیفات روزمره ما از علم و معرفت است.
از نگاه بعضی افراد، چالشهای شکاکانه جدی نیستند و شکاکیت اصولاً خلاف طبیعت عقلانی و فطری آدمی در جریان است و اگر ذهن در وضعیت عادی و طبیعی باشد هرگز به دام مدعای شکاکانه گرفتار نمیآید.22
7.5. زندگی غیر عاقلانه و غیر عالمانه: بیتردید، هر رخدادی، حکمتی دارد. از نظر علمی هیچ چیز، تصادفی نیست و هیچ حادثهای بدون تقدیر حکمتآمیز خداوند به وقوع نمیپیوندد، ولی در بینش شانسگرایان، توان ارزیابی و سنجش عوامل واقعی شکستها و پیروزیها از انسان گرفته میشود و شخص شانسگرا به جای شناختن عوامل واقعی شکستها و پیروزیها، به یک عامل موهوم و ناشناخته به نام شانس و تصادف گرایش پیدا میکند و این باور غلط، زندگی را از قلمرو حرکت و سنجش عاقلانه و عالمانه دور میسازد.
7.6. مسولیت ناپذیری و عدم تلاش: دانشمندان معتقدند باور به شانس، یک توجیه جاهلانه برای گریز از قانون-مندیهای هستی است؛ یک دلیل تراشی غیر علمی، غیر دینی و غیر فلسفی برای شکستها و رخدادهای زندگی است؛ یک بهانه برای به حساب نیاوردن تنبلی¬ها، ناهنجاری¬ها، تباهکاری¬ها از یک سو و از سوی دیگر، نادیده انگاشتن تقدیرات الهی است. شکستها هرگاه درست سنجیده و انگیزه¬یابی شوند، پل پیروزی میگردند و پیروزیها، اگر صحیح ریشهیابی گردند، گسترش و استمرار مییابند و شکست¬ها و موفقیت¬ها، درس آموز میشوند؛ اما اگر این دو به شانس منسوب گردند، با این فرافکنی، نقش عوامل واقعی انکار میشود. در بینش شانس¬گرا، همه تباهکاران و کم¬کاران، تبرئه میشوند و گناه به گردن «بخت پریشان» می¬افتد. اساسا هیچ اتفاقی در عالم بدون علت، ممکن نیست و از لحاظ علمی_فلسفی امکان ندارد چیزی بر حسب تصادف و بدون دلیل رخ دهد.23
باور به شانس میتواند مسئولیتپذیری را تضعیف کرده و متعاقباً تعهد اخلاقی را از میان بردارد. شانس به هر حال بر قضاوت اخلاقی و پیامدهای تمام اعمال ما تأثیر میگذارد؛ زیرا بر اساس باور به شانس، فرقی هم نمیکند که فلان رویداد چگونه اتفاق افتاده است!!24
نتیجه:
آموزههای وحیانی قرآن، روایات و حتی قوانین علمی و عقلی، تحقق هیچ رخداد و حادثهای را، اتفاقی و بدون علت و به اصطلاح «شانسی» نمیدانند؛ زمانی یک حادثه رخ میدهد که اسباب آن فراهم شود. از سوى ديگر در نهاد انسان و حتی حیوانات اين فطرت و غريزه نهاده شده كه مقابل حوادث، بیاختیار از علل آن جستجو میكند و می خواهد علت هر پديدهاى را بفهمد؛ انسان درباره هيچ مطلب علمى و تصديق نظرى، داورى ننموده و آن را نمىپذيرد، مگر وقتى كه علت آن را فهميده باشد و با اتكای به آن علت، مطلب را ردّ یا قبول کند. انسان هرگز از این قانون تخطى نکرده و اگر هم به مواردى برخورد نماید كه در ظاهر، خلاف اين كليت باشد، باز با دقت نظر و باريك بينى پى مىبرد كه در آن مورد هم، علت وجود داشته؛ زیرا اعتماد و طمأنينه به علت، امرى بدیهی و فطرى است؛ در نتیجه اختلاف و تخلف نمىپذيرد و اعتقاد به تصادف، شانس، اقبال و ... از خرافیترین و غیرعلمیترین موضوعات محسوب میشود که متاسفانه امروزه به عنوان «مسایل علمی» مورد توجه برخی دانشمندان قرار گرفته است.
پینوشت:
- ر.ک: حافظ¬نیا، محمدرضا(1380) مقدمه¬ای بر روش تحقیق در علوم انسانی، ص30، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه¬ها.
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس» ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.
- ر.ک: مطهری، مرتضی(1357) بیست گفتار، ص83-80، تهران: صدرا و همان(1396) انسان و سرنوشت، ص55، تهران: صدرا.
- البحرانی، سید هاشم(1403ق) البرهان فى تفسير القرآن؛ ج3، ص336، بیروت: موسسة الرسالة؛ قمی، علی بن ابراهیم(1363) تفسیر القمی، ج1، ص375، قم: دارالکتاب.
- حویزی، عبد علی بن جمعه (1415ق) تفسير نور الثقلين، ج4، ص3 ، قم: اسماعیلیان.
- همان.
- همان، ج5، ص 186.
- ر.ک: تورانی، اعلی؛ سلطان احمدی، منیر(1392) مقاله«اصل عدم قطعیت در تفسیر فلسفی و الهیاتی »، آفاق حکمت، دوره 2، ش5؛ کیانخواه، لیلا(1386) مقاله«بررسی تعارض قانون علیت و اصل عدم قطعیت»، مجله مشکوةالنور، دوره11، ش36.
- صعیدی، عبدالفتاح؛ موسی، حسین یوسف(1410ق) الافصاح فی فقه اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر.
- ر.ک: طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوی،ج1، 641 -638 ، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- ابنسعد، محمد بن سعد(1410ق/1990م) الطبقات الکبرى، ج۱، ص۱۱۸، بیروت: دارالکتبالعلمية، منشورات محمد علي بيضون.
- همان، ج۲، ص۹۶،
- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه(1378) قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، خطبه ۷۹، ج۶، ص۲۱۳.
- طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان،ترجمه محمد باقر موسوی، ج19، ص126، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- همان، ج13 ؛ ص74.
- همان، ج1، 639-638.
- بنیاد دائرة المعارف اسلامی(1362) دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «خُرافات»، شماره۶۹۷۰، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی. گوستاو جاهودا (1393) روانشناسی خرافات، ترجمه محمدنقی براهنی، ج۱، ص۲52- ۲3۵ تهران: آسیم.
- ر.ک: طباطبایی، محمد حسین(1378) ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوی ، ج1، 641 -638 ، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی.
- بنیاد دائرة المعارف اسلامی(1362) دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «خُرافات»، شماره۶۹۷۰، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
- همان.
- رحمانی، محمدهادی(1399) مقاله« بررسی تعارض عدم قطعیت با اصل علیتـ»، دوفصلنامه علمی ـ تخصصی مطالعات تطبیقی کلام، سال دهم، ش 15.
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس»، ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.
- عرفان، حسن (1381) مقاله « موفقیت و شانس»، مجله حدیث زندگی، ش 4 .
- پریچارد، دانکن و اسمیت، متیو، مقاله «روانشناسی و فلسفه شانس»، ترجمه اصغر افتخاری، سایت مرکز دایرةالمعارف اسلامی.

جزوات مربوط به بارداری، افزایش جمعیت و سقط جنین
برای دانلود جزوات زیر، روی عنوان آن کلیک کنید.
جزوات اداره پاسخ به سؤالات:
3. مجموعه یادداشت های جمعیت و سقط جنین
4. ره توشه 5 (مجموعه پرسش و پاسخهای جمعیت و حرمت سقط جنین)
5. ره توشه6 (مجموعه استفتائات حرمت سقط جنین و موضوع غربالگری)
مجموعه مقالات جمعیت:
1. تهدید جمعیتی
2. آینده جمعیت
3. بحران جمعیت
5. عمومیت ملاک و معیار جواز اسقاط جنین معیوب قبل و بعد از دمیدن روح
6. تحلیلی بر پیامدهای کاهش باروری
8. بررسی کنترل موالید با ضرورت افزایش جمعیت
9. بررسی سقط جنین از منظر اسلام
10. بررسی دیدگاه انتقادی فمنیسم رادیکال بر منع سقط جنین در الهیات مردسالارانه
11. الزامات سیاست خانواده جمهوری اسلامی
12. قاعده تزاحم در سقط جنین درمانی
13. قاعدۀفقهی لاضرر و کاربرد آن در فقه پزشکی

مقاله بررسی جنبش های ضد اسقاط و قتل جنین در ایران
چالش های زندگی مدرن، حضور اجتماعی زنان، تنزل جایگاه مادری در جامعه همه و همه انسان مدرن را دچار یک تحول غیرمنطقی کرده است. از مسائل مهمی كه در دنیای مدرنِ امروز، به یكی از بزرگترین معضلات تبدیل شده است، عدم رغبت به داشتن فرزند و یا تعدد فرزندان، و خطرناک تر از آن، که هم غیرشرعی و هم غیرانسانی است، مساله سقط جنین و كشتن فرزندانی است كه می توانند فرصتی برای زندگی داشته باشند.
این مساله به عنوان تهدیدی مهم برای مدرن بودن انسان قرن بیست و یكم مطرح می شود و شخصیت و تفكر او را به تفكری جاهلی تبدیل كرده است، چرا كه خداوند متعال در آیات متعددی به اعراب زمان رسول خدا و به تبع آن به تمام انسان ها دستور اكید داده است كه از كشتن فرزندان خود، چه آنهایی كه هنوز در رحم مادر هستند و چه فرزندانی كه متولد شده اند و تنها جرم آنها مسئله جنسیت است، خودداری كنند.
این رفتار غیر انسانی نه تنها در ایران، که در اندیشه بیدار سایر انسان های آزاده جهان، انگیزه ای برای تشکیل جنبش های ضد اسقاط جنین شده است که با در تلاش هستند با اقداماتی از قتل هزاران جنین بی گناه در سراسر جهان جلوگیری کنند. در ادامه ضمن آشنایی با برخی ازین جنبشها، بخشی از اقدامات آنان را به تصویر کشیده ایم.
برای مشاهده، کلیک فرمایید.
/Attachment/EditorAttachment/368493f1-0e6e-4da0-9422-bf77ac32d556.pdf

قتل مدرن
امروزه رد پای مدرنیته را می توان در تمام ابعاد زندگی انسان مشاهده كرد؛ از اخلاق، رفتار، سبك زندگی و صنعت همه و همه دستخوش مدرنیته قرار گرفته اند و صنعت و تكنولوژی زندگی آدمی را به كلی متحول كرده است. اما آنچه عجیب به نظر می رسد این است كه انسانی كه در قرن بیست و یكم زندگی می كند و ادعای تمدن دارد، هنوز مدرن نشده است و جاهلیت در رفتار و كردار او به وضوح دیده می شود. جاهلیتی كه هم در برخی از مردان بروز و ظهور دارد و هم در برخی از زنان جلوه گری می كند و مدرن بودن آنها را زیر سوال می برد.
متاسفانه فرهنگ غلطی حاکم برجامعه است و برخی از خانواده¬ها که ادعای روشنفکری دارند، فرزندآوری را «بی کلاسی» جامعه مدرن تلقی می کنند. و با القاء نمی شود، نمی توانیم، نمی توانند و ... اقدام خود در سقط را توجیه می کنند. باید به این خانواده های به اصطلاح با فرهنگ گفت که شما "قاتل" هستید؛ قاتل فرشته های پاک و معصوم خداوند. کار شما تفاوتی با قوم وحشی عصر جاهلیت ندارد. بله صحبت ما در مورد پدیده شوم سقط جنین است که در اسلام حرام شمرده شده و از گناهان کبیره است، کسی که سقط جنین می کند یک انسان را کشته است، و کسی که انسانی را بکشد نامش می شود"قاتل".
کلیپ زیر این مفهوم را به خوبی به تصویر کشیده است.
برای مشاهده کلیپ، کلیک فرمایید.
/Attachment/EditorAttachment/591d0a84-ca37-4de0-b602-9ace57ed81cd.mp4

هستی شناسی جنین و چالش های فقهی و اخلاقی اسقاط و قتل آن
پدیدهی سقط جنین از گذشتههای دور، در میان انسان ها رواج داشته و در جهان متمدن امروز، یک آسیب مشترک تلقی می شود. امروزه کشور ها در برخورد با این مسئله، تصمیمات متفاوتی را مقرر نموده اند؛ برخی آن را تجویز، گروهی منع و عده ای تحت شرایطی اجازه می دهند. در ایران نظر کلی فقه شیعه، حرمت سقط جنین در تمام مراحل تحول جنین است. در مواردی که ادامه بارداری جان و سلامت مادر را در معرض خطر قرار می دهد؛ سقط جنین پیش از ولوج روح، از نظر فقها شیعه جایزاست.
فارغ از این که امروز چه موضعی موردتایید است یا نیست، باید بدانیم که از منظر پزشکی سقط جنین عوارض گاه جبران ناپذیری دارد.از آنجایی که اغلب زنانی که انگیزه سقط به هردلیلی را دارند، این عوارض را نمی دانند، اطلاع رسانی دراین باره می تواند در بسیاری از موارد مادر بارداری را که به دلایل واهی قصد سقط دارد را از اقدامش منصرف کند. در ادامه، ضمن آشنایی با انواع سقط، برخی از آسیبهای جسمی روانی سقط جنین بررسی شده است.
برای مشاهده، روی لینک زیر کلیک فرمایید.
/Attachment/EditorAttachment/35a497d3-77a6-46d9-b599-5a27568df060.pdf